روانکاوی توده حزب الله (1)
پرویز رستم
پیشگفتار : روانکاوی توده حزبالله موضوعی پیچیده و چندلایه است که نیازمند درکی عمیق از زمینههای تاریخی، فرهنگی و اجتماعی آن میباشد. حزبالله به عنوان یک پدیده سیاسی- مذهبی که در بطن تحولات منطقه خاورمیانه شکل گرفته ، به یک نیروی نظامی نیز تبدیل شده که قابل بررسی است!
در تحلیل روانکاوی توده حزبالله ، باید به عواملی مانند ایدئولوژی مذهبی، هویت جمعی و نقش مقاومت در برابر نیروهایی که دشمن خویش فرض میکنند ؛ توجه کرد! این پدیده توانسته است با بهرهگیری از اصول و ارزشهای مذهبی و انقلابی، پیروان خود را به سوی یک هویت جمعی هدایت کند که در آن، احساس تعلق به یک هدف والا محوریت دارد. روانکاوی این توده نشان میدهد که افراد عضو حزبالله به واسطه یک ارتباط عمیق روانی و عاطفی با ارزشها و اهداف خود و اختلالت روانی نهفته در شخصیت خویش ، از طریق مفاهیمی مانند شهادت، ایثار، و مبارزه با ظلم تقویت شده و توانسته یک چارچوب روانشناختی محکم برای اعضای خود فراهم کند.
بررسی دقیق مؤلفههایی چون روان شناسی مقاومت، نقش رهبری کاریزماتیک و تأثیر ایدئولوژی مذهبی بر شکلگیری و پایداری این توده است. نویسنده درک بهتری از کشمکش های درونی این افراد حزب الهی و دلایل نفوذ آن در میان بخشهایی از جامعه ارائه میدهد. تعصبات مذهبی و نقش ایدئولوژی در ساختار افراد حزباللهی موضوعی است که ابعاد مختلفی از روانشناسی، جامعهشناسی و علوم سیاسی را در بر میگیرد. این پدیده به طور ویژه با ایدئولوژی مذهبی خود، توانسته هویت و باورهای جمعی اعضای خود را شکل دهد و آنان را به سمت چالشهای مختلف هدایت کند.
تحلیل نقش ایدئولوژی و تعصبات مذهبی در حزبالله نیازمند بررسی عوامل متعددی است که شامل مواردی مانند هویت سازی، مشروعیت بخشی به اقدامات و کنترل اجتماعی میشود. ایدئولوژی مذهبی حزبالله نه تنها چارچوبی ارزشی و اخلاقی برای اعضای خود فراهم میکند، بلکه به عنوان یک نیروی محرک، انگیزش و همبستگی درونی آنان را تقویت میکند. از سوی دیگر، تعصبات مذهبی در خانواده های افراد حزب الهی ، زمینه ساز تفکرات انحصاری و دشمن تراشی است که پیامدهایی مانند اقدامات خشونت آمیز، افراط گرایی و سرکوب آزادیهای فردی و جمعی را به دنبال داشته است.
این مقاله سعی دارد با نگاهی جامع به معضلات تربیتی افراد حزب الهی بپردازد ! بررسی این موضوع کمک به روشن سازی عوامل مؤثر در درک بهتر و نقش ایدئولوژیهای مذهبی است! تعصبات مذهبی و ایدئولوژی در افراد حزباللهی نقش کلیدی در شکلدهی به هویت، انگیزش و رفتار اعضای آن دارند. این تعصبات باعث ایجاد یک نگرش انحصارگرایانه و مقاومت در برابر تغییر شده زیرا چنین تصور میشود که ایدئولوژی به افراد احساس مشروعیت ، انگیزش و هویت جمعی میدهد. با این حال، این ساختار ایدئولوژیک پیامدهای منفی داشته است، از جمله ترویج خشونت، سرکوب آزادیخواهان و جلوگیری از پذیرش تفاوتها و تغییرات اجتماعی.سردبیر
فهرست :
0- تئوری
1 - روند شکل گیری صدمات شخصیتی در جمعیت حزب الله
2- نقش پدر در خانواده حزب الهی
3- نقش مادر در خانواده حزب الهی
4- اعلائم ناهنجاری های شخصی در فرد حزب الهی
5- جهان ذهنی حزب الهی ها
6- پرخاشگری ، رفتار نهادینه شده در فرد حزب الهی
7- اطاعت محض ، روش پرورش حزب الله
8- ابعاد فرهنگی – روانی در فرد مذهبی
9- زمینه های رشد اختلال شخصیتی قبل از شورش کور1357
تئوری : برای شناخت ساختار روانی توده حزب الله در فرقه شیعه اسلامی در ایران می بایست ویژگی هائی که ماهییت فکری اختلال شخصیت این جمعیت عقب مانده را تشکیل میدهد ، بازشناسی نمود. طبق تعریف اختلال شخصیت در یک فرد حزب الهی الگوهای عملی ، گفتاری و رفتاری عمیقا ریشه داری و تا حد بسیاری پایدار شناخته میشوند که خود را بصورت واکنش های خشک تعصبی و انعطاف ناپذیری سخت در موقعیت های اجتماعی مختلف نشان میدهند. اختلالاتی که میتوانند این نوع شخصیت ضد اجتماعی را در بستر آسیب شناسی مطرح نمایند ؛ در منابع روانپزشکی بازتاب گسترده ای یافته است.
بنا بر تعریف علمی « اختلال شخصیت » توده حزب الله دارای شاخص های زیر است:
1- عقب مانده ترین و ارتجاعی ترین قشر جامعه.
2- متعصب ترین بخش جامعه .
3- خشونت طلب ترین قشر جامعه
4- قشری با سطح نازل از فهم و شعور اجتماعی .
5- قشری کودن با ذهنی منجمد.
6- بی رحم ترین و بی شرم ترین قشر جامعه.
7- حقه بازترین و ریا کارترین قشر جامعه.
8- دروغگو ترین و متقلب ترین قشر جامعه
9- حیله کارترین و دو دوزه باز قشر جامعه.
10- پر عقده ترین و بی وجدان ترین قشر جامعه
11- قشری خطرناک با نازل ترین اعمال کنترل عصبی و روانی.
اختلال شخصیت بدین جهت که اصولا برای توصیف انواع افراطی یک نوع ذهنی خاص ، از ویژگی های شخصیتی خاص استفاده میشود. نفوذ معیارهای ضروری برای تشخیص اختلال شخصیت ، بیان و چیرگی ویژگی های خاص آنهاست. شاخص معیار های دیگری برای اختلال شخصیت این است که عملکرد ذهنی ، سازگاری اجتماعی یا انسجام درونی و روانی فرد به طور قابل توجهی محدود می گردد. علاوه بر این ، یقین بر این است که این الگوهای رفتاری عمدتا پایدار و ماندگار هستند و به حوزه های مختلف رفتار و کارکرد های آسیب شناسی مربوط می شوند. در سیستم های شخصیتی مدرن ، از اصطلاح « اختلال شخصیت » استفاده می شود که شامل اختلال شخصیت غیر اجتماعی یا ضد اجتماعی نیز می شود.
از جنبه اتیوپاتوژنتیک ( ÄTIOPATHOGENETIC) «علت شناسی بر پایه علوم ژنتیک» هیچ نظریه یکنواختی وجود ندارد.از دیدگاه روان پویشی (PSYCHODYNAMIK) اختلالات شخصیتی عمدتا از اختلالاتی در مراحل رشد اولیه دوران کودکی بر مبنای پرورش و تربیت خانوادگی ناشی میشوند. بر اساس تئوری روان کاوی ، درونی شدن ارزش های تربیتی والدین در اوان کودکی از سنین سه تا چهار سالگی شروع می گردد. به ویژه در خانواده حزب الهی ، کودک با ساختارها و مفاهیم روانی – خرافی اسلامی آشنا میگردد و با مقولات تهی از واقعیت و غلط ، پیش داوری ها ، نمادهای سمی ، مفاهیم توهین آمیز ، دروغ و رفتارهای ناشایست ضد فرهنگ اجتماعی و شستشوی مغزی دینی در حد بالائی آلوده میگردد. در طی زمان ، تعادل و رشد فکری و اخلاقی حین سالهای نوجوانی و بزرگسالی از دست میرود و نابود می گردد.
درگیری ها و کشمکش های درونی و معضلات تربیتی در دوران اولیه کودکی که قابل حل نبودند و مسائلی که مورد قبول واقع نمی شدند و به صورت عقده های روانی ؛ پنهان و به کنار زده می شدند (1- VERDRÄNGEN) در نوجوانی و بزرگسالی به صورت علائم نویروتیک (2- NEUROTIC ) ظاهر می گردند. این علائم بعنوان جایگزینی درگیری و تمایلات سرکوب شده ظاهر می گردند و عمدتا ناخودآگاه قسمتی از ساختار فکری و عملی یک فرد را تشکیل میدهند. معمولا ارزش های اخلاقی و عاطفی یک کودک در پیوند با تربیت خانوادگی و محیط اطراف او احیاء می گردند. در فقدان این عوامل اما فرصت و مهلتی برای دستیابی به خودآگاهی اجتماعی و تحرک فکری برای او ممکن نمی گردد.
*****
1- مشکل خاصی از یک مکانیسم دفاعی که از طریق آن تمایلات غریزی غیر قابل قبول یا بازنمائی آنهادر قالب افکار ، تصاویر و ایده ها از صحن آگاهی بیرون رانده شده و از ورود مجدد به آن جلوگیری می شود.
2- (Neurotic) صفت مشخص کننده رفتارهائی است که شخص مبتلا به (NEUROSE) نشان می دهد. در اصطلاح روانکاوی « نویروز» به معنای وسیعتری ، تا حدی که تمام اختلالات روانی از جمله نویروزهای اضطراب ، هیستری ، وسواس و افسردگی و مقبولترین انواع آنها را میتوان نام برد.
خصوصیات عمده نویروز ها عبارتند از :
1) فقط بخشی از شخصیت را تحت تاثیر قرار میدهند.
2) شروعی حاد دارند.
3) خفیف تر از دیگر بیماری های روانی هستند.
4) علائم آنها معمولا با اضطراب همراه است.
5) با اختلال در سنجش واقعیت همراه نیستند.
انباشتگی این معضلات ، در طول زندگی نوجوانی و بزرگسالی همواره افزایش می یابند. و به صورت عقده و گره های ناگسستنی در این جا و آنجا بروز می نماید. بدین ترتیب آهسته – آهسته شخصیت فرد شکل میگیرد. افرادی با اختلال شخصیت معمولا در طول زندگی خود در معرض انواع مشکلات محیطی و اجتماعی و همچنین بحران های شخصی خود باقی می مانند.
ما قبلا تذکر داده بودیم که :
از جنبه روان پویشی (PSYCHODYNAMIK) -1- ، اختلالات شخصیت عمدتا از اختلالات در مراحل فردی رشد اولیه دوران کودکی ناشی میشود. اختلال در مرحله دهانی کودک (ORALE PHASE) که تا سن یک سال و نیمی است و منجر به رفتار های وابستگی ، خودشیفتگی ، حسادت و رشک میشود. همانطور که برای مثال در اختلال شخصیت وابسته و منفعل و پرخاشگر دیده میشود. تداوم صفات نامبرده در مرحله بعدی یعنی مرحله مقعدی (ANALE PHASE) از سن یک و نیم سال تا سه سالگی منجر به رفتار های وسواسی (ZWANGSHAFTES VERHALTEN) و رفتار سختگیرانه همراه با سردی عاطفی میشود و در نهایت به عنوان عاملی غیر قابل در ایجاد اختلال شخصیت وسواسی بروز می نماید. در مرحله قضیبی کودک - مربوط به آلت تناسلی مرد- (PHALLISCHE PHASE) مشکلات باعث میشوند که احساسات سطحی و ناتوانی در برقراری روابط صمیمانه ، به وجود آمده و تداوم داشته باشند و در نتیجه نوعی از اختلال شخصیت هیستریک (HYSTERIK) - شخصیت نمایشی – ایجاد کنند. این مرحله در سال سوم زندگی کودک شروع شده و تا اواخر سال پنجم عمر ادامه می یابد.
مرحله قضیبی پیدایش هویت جنسی و نیز احساس مالکیت و تسلط بر اشیاء و محیط را پی ریزی می کند و سمبول قدرت می گردد. در ادامه این مرحله اختلال رفتاری در زمینه های روانی بسیار متفاوتی رخ می دهند. برای مثال در زمینه عاطفه (AFFEKTIVITÄT) ، محرک و انگیزه (ANTRIEB) کنترل تکانه (IMPULSKONTROLLE) ، اداراک (WAHRNEHMEN) ، تفکر (DENKEN) و روابط با دیگران (BEZIEHUNG ZUANDEREN).
1- روان پویائی یک اصطلاح کلی در روانکاوی است که در ارتباط با روان و آنچه که آنرا در حرکت و تغییر پیاپی قرار میدهد؛ میباشد!
معیارهای عمومی - اختلالات شخصیت (PERSÖNLICHKEITSSTÖRUNG) :
1- عدم تعادل مشخص در نگرش ها و رفتار در چندین حوزه عملکردی.
2- الگوی رفتار غیر عادی مداوم و پی در پی است و محدود به دوره های بیماری روانی نمی گردد.
3- الگوی رفتار غیر عادی ، عمقی ژرف در ساختار شخصیتی دارد و آشکارا در بسیاری از روابط شخصی و اجتماعی بی نظم و نامناسب ظهور می نماید.
4- در دوران کودکی یا نوجوانی (ADOLESZENZ) شروع میشود و تثبیت میگردد.
5- تجلی و بروز آن در بزرگسالی دائمی است و تاثیر بسزایئ در روابط شغلی و اجتماعی دارد.
6- مصائب ذهنی واضح ، گاهی اوقات در دوره های آخر بروز می نماید.
7- ایجاد محدودیت های قابل توجه در زمینه عملکرد های حرفه ای و اجتماعی.
8- عدم ارتباط با آسیب های مغزی یا هر اختلال روانپزشکی دیگر.
مقوله « اختلالات شخصیتی » در مورد اشخاصی صدق میکند که با بیان افراطی برخی از ویژگی های شخصیتی که منجر به اختلالات و تاثیر منفی در زندگی روزانه در اجتماع می گردند ؛ همراه باشند. این ها ویژگی های شخصیتی پایدار و فرا موقعیتی هستند. این اختلالات شامل الگو های رفتاری عمیقا ریشه دار و سرسخت هستند که به عنوان معضلات انعطاف ناپذیر ، طیف وسیعی از رفتار های مهم شخصی و اجتماعی را در بر می گیرند.
« اختلالات شخصیتی » انحرافاتی قابل توجه از روشی است که یک فرد معمولی در قالب یک فرهنگ معین از طریق آن ادراک می کند ، می اندیشد ، احساس می کند و به ویژه توسط آن روابط خود را با دیگران شکل میدهد. چنین الگوهای رفتاری عمدتا ثابت و پایدار هستند و به حوزه های مختلف رفتار و عملکردهای روانی مربوط می شوند. این اختلالات اغلب ، اما نه همیشه با لطمه های ذهنی و تغییرات منفی در عملکرد اجتماعی در درجات مختلف همراه هستند. اختلال شخصیت (PERSÖNLICHKEITSSTÖRUNG) و اختلال شخصیت با ویژگی های کمی برجسته ( AKZENTUIERTE PERÖLICHKEITS ZÜGE) با درجه شدت و وسعت در نهاد فرد از یکدیگر متمایز میشوند. در حالی که در مورد دوم ، یک انحراف متوسط ( اما به وضوح قابل تشخیص ) در یک خصوصیت خاص یا در چند ویژگی مرتبط با یکدیگر با درجه اختلال کم یا بدون اختلال در عملکرد اجتماهی رخ میدهد، اما اختلالات شخصیت با ناهنجاری های آشکار در کلیه ابعاد درونی یک فرد مشخص میشوند که باعث لطمه های جدی ذهنی و یا مشکلات اجتماعی می گردند.
به این ترتیب چگونگی سازگاری اجتماعی یک فرد به تنهائی نمی تواند مبنای کافی برای تشخیص و نوع شخصیت فراهم کند ، بلکه باید همیشه در چارچوب ارزیابی گسترده تری از الگوی کلی شخصیت در نظر گرفته شود. اختلال شخصیت با ویژگی های کمی برجسته ، تفاو ت شان در طول زمان تغییر شخصیت و نوع بروز آن است. اصولا این نوع از اختلال شخصیت ، اختلالاتی هستند که در دوران نوزادی ، کودکی یا نوجوانی رخ میدهند و تا بزرگسالی ادامه می یابند. آنها به هیچ اختلال روانی یا بیماری مغزی دیگری مربوط نمی شوند ، اگر چه ممکن است قبل یا همراه با سایر اختلالات ، بوجود بیایند. در مقابل تغییرات شخصیتی (PERSÖNLICHKEITSVERÄDERUNG) معمولا در بزرگسالی و پیری اکتسابی هستند. آنها به دنبال فشار روانی شدید یا طولانی مدت ( برای مثال : حبس در اردوگاه مرگ و کار اجباری ) ، فجایع جنگی و محیط زیستی ، اختلالات روانی جدی یا بیمار های جسمی و آسیب های مغزی بوجود می آیند.
اصطلاح اختلال شخصیت صرفا توصیفی و یا متکی بر پدیده ها است (DESKRIPTIV) و چیزی در مورد علت این اختلال بیان نمی کند. در مورد اختلال شخصیت به طور خاص ، نظریه روانکاوی (PSYHOANALYSE) و عوامل و نظریاتی که فرآیندهای تغییر و رشد را مفهوم مرکزی قرار میدهند (PSYCHODYNAMISCH) بعنوان علت بیان می گردند.برای مثال مفهوم منش نویروتیک (CHARAKTER NEUROSE) اگر موارد ارثی (ERBLICHE DISPOSITION) را احتمال قرار بدهیم ، می توانیم عوامل محیط اجتماعی و رشد و سیر تاریخچه شخصیتی را با تاکیدی بیشتر مطرح کنیم. البته با طرح حالات روانی نابهنجار که علت آنها معلوم نیست (PSYCHOPATHIE-KONZEPT) معادل فارسی درستی وجود ندارد و به غلط « جامعه ستیزی » گفته میشود که در ادبیات پزشکی آلمانی شخصیت پسیکوپات با جامعه ستیزی همراه نیست.
زمانی میتوان علل واقعی را به بهترین وجه در گونه های اختلالات شخصیتی جستجو کرد که در آنها مولفه ارثی ممکن باشد و بیشترین وزن را دارا باشد. بعنوان مثال در هنجارهای خلق و خوی (TEMPERAMENT) و رویداهای روانی که تاثیر و انگیزه حرکتی (PSYCHOMOTORISCHE ANTRIEB ) دارند و در شخصیت های دارای خلق ادواری (ZYKLOTHYME PERSÖNLICHKEIT) دیده میشوند. اهمیت جنبه های شیمیائی برای ساختار شخصیت به ویژه ارتباط بین جذب و ترشح سروتونین (SEROTONIN) – هورمون انتقال دهنده عصبی – با حمله و خشونت و دیگر انواع هورمون ها و خود تهاجمی (َAUTOAGGRESSIVITÄT) و پرخاشگری(َAGGRESSIVITÄT) را نشان دهد؛ مشخص می گردد!...
روانکاوی توده حزب الله(2)
روند شکل گیری صدمات شخصیتی جمعیت حزب الله:
افراد دارای اختلال شخصیت معمولا در طول زندگی خود در معرض انواع مشکلات محیطی و همچنین بحران های شخصی خود باقی می مانند. به ویژه در اوائل سالهای زندگی و میانسالی اختلالات شخصیتی در رابطه با معضلات اجتماعی بروز شدیدی می نمایند. اولین تجربه منفی و ناهنجار یک فرزند پسر در خانواده حزب الهی در روزهای ابتدائی بعد از تولد یا چند هفته بعد با سنت اسلامی ختنه شدن بعنوان ضربه روحی (TRAUMA) 1 آغاز می گردد. در این زمان کودک نوزاد اولین تجربه آزار دهنده و درد آزا را احساس می کند. این حادثه در ناخود آگاه کودک می ماند. در مورد کودک دختر هم همین روند را دارد. اگر از اولیای این کودکان دلیل این خشونت را بخواهید ، با سکوت و یا لاطائلات دستورات واهی شرعی و دینی روبرو می شوید.
از نظر تاریخی با نفوذ و گسترش نوع خشونت آمیز ایدئولوژی شیعه در دوره صفویه(2) و درون خانواده های مذهبی تعادل جو سنتی بهم ریخت و سبب شروع فروپاشی طویل المدت در ساختار دولتی و جامعه مردم ایران گردید. والدین متعصب مذهبی که خود را مالک فرزندان خودشان می دانستند و با شیوه تربیت اقتدارمنشانه و زورگویانه عمل می نمودند ، آهسته – آهسته ضربات کاری را به روان جامعه دین زده ایران فراهم نمودند. آنها با مسخ در مقولات خرافی و مذهبی بطور مستقیم و یا غیر مستقیم آتوریته (حکمیت) خود را به خانواده تحمیل نمودند و اغلب جوی مسموم را بوجود آوردند. آنها با برگزاری هیئت های عزاداری خانگی و مراسم و مناسک مذهبی فرزندان خویش را در آماج جو ساخته شده مذهبی رها می نمودند. در روندی طولانی ، این جوانان تحت تبلیغات مذهبی قرار گرفته و با پیدایش امام زنده شان « روح الله خمینی » تحمیق فکری و روانی گشته و دسته – دسته با شعار " حزب فقط حزب الله " افراطی تر می شدند.
--------------------------------------------------------------------
1- (PSYCHISCHES TRAUMA) اتفاق ، حادثه و یا تجربه ای که فرد نمی تواند به اندازه کافی به آن واکنش نشان دهد و آن را پردازش (VERARBEITEN) کند و بنابراین موقتا از صحنه آگاهی او سرکوب می شود. در ضمیر ناخودآگاه ، تجربه آسیب زا دائما بر دستگاه روانی او تاثیر می گذارد ، و آن به گونه ای که گوئی شخص مورد نظر دائما با این تجربه مواجه است. این امر با هدف واکنش معنادار و ملموسی به آن برای او بعنوان وظیفه ای حل نشده و دائمی باقی می ماند.
2- برای نشان دادن شقاوت و وحشی گری شیعیان در کتاب تاریخ دوره صفویه بنام « روضته الصفویه » می خوانیم که شاه اسماعیل اول به گروه ویژه آدم خواران صفوی « چیگین ها » دستور داد "هر که سر مرا دوست دارد سر این ( شبک خان ازبک) را بخورد " و آنها او را با استخوان هایش خوردند!
--------------------------------------------------------------------
با وجود آنکه این گروه نه ساختار سازمانی داشت و نه حزب منسجمی بود و فاقد هرگونه اساسنامه و مرامنامه ؛ توانستند تحت نام معینی " حزب خدا " این جوانان را جذب نموده و از انرژی مخربشان استفاده سیاسی نمایند. حزب الهی بودن به آنها شخصیتی کاذب میداد. کسانیکه تا بحال با زندگی ساده و لمپنی ارج و قربی نداشتند به یکباره خود را در صفوف سربازان امام با نام حزب الهی می دیدند و رها از قید و بند نظام خانوادگی سنتی. بی ثباتی نهادهای سیاسی و اجتماعی ، عدم پایبندی به اخلاق اجتماعی و سیاسی ، پیش داوری های کاذب مذهبی و تاریخی ، بی قانونی ، خشونت نهادینه شده ، تصورات واهی از عدالت اسلامی ، نفرت از قشر روشنفکر و دانشگاهی ، ساده لوحی فکری در اداره جامعه و اقتصاد ، خشونت بی حد و حصر در مقابل دگراندیشان ، عدم اعتماد در جامعه ،اشاعه دروغگوئی...مواردی هستند که در این جمعیت به وفور مشاهده میگردند.
با این محتوی جوانان جذب ارگان های نوپای حکومت اسلامی مانند بسیج و سپاه پاسداران می شدند. این افراد با تکیه بر خودآگاهی کاذب ، خود را از قید و بند خانواده سنتی جدا نموده و به خانواده جدیدشان « حزب الله» می پیوستند. در واقع آنها خود را در این خانواده جدید در جایگاهی امن می دیدند. مکانی که به آنها یک شخصیت کاذب میداد و با آن اجازه اعمال شنیع و اختیارات فراوان ، تبلیغات ارگان های اسلامی ، مساجد ، کمیته ها و گروه های هیئتی و مداحان اوباش نقش مهمی را در این میان برعهده داشتند. به نظر میرسد شورشی کور 1357 در ایران تنها خیزشی علیه نظام سیاسی حاکم نبود بلکه بخصوص برای قشر پائین و فقیر شهری ، لاتها و اوباشان که نیروی پیش برنده تخریب و بی قانونی بودند به عنوان و به منزله قیام علیه هرنوع نظم و کنترل اجتماعی و مناسبات مدرنیته محسوب می شد. در واقع می بایست نهاد ها و نظام های اجتماعی مرسوم و حتی خانواده نقشی دیگر بخود می گرفت.
بحران سیاسی جامعه ایران همراه بود با بحران نظام سنت گرای خانواده که در رابطه بین والدین و فرزندانشان متجلی می گشت. پدرسالاری خانواده ایرانی نقش خود را به پدرسالاری دینی داده بود. رهبر مذهبی خمینی در یک جا رهبر و پدر معنوی محسوب میشد. در واقع خمینی با اطلاق اسم « حزب الله» این افراد و جوانان رابه انحصار و " غنیمت " خویش درآورده بود و آنها آماده اجرای هر دستوری از او بودند. تازه بقدرت رسیده های آنزمان با تبلیغات عریض و طویل حول روح الله خمینی و انصار او به تشدید شیعه ورزی جامعه و تحمیل قدم به قدم شریعت به کنه ساختار های آن می پرداختند.
قدرتمداران اسلامی از ابتدا در صدد بودند با دخالت دستورها ، فقه شیعی را به درون خانواده ها انتقال داده و تسریع بخشند. آنها تغییر ماهوی زندگی سنتی ایرانی را به زندگی دینی متعلق به هزار و چهارصد سال پیش در نظر داشتند. این امر به حکومت اجازه میداد با دخالت در سامان خانوادگی نقش به مراتب موثرتری در کنترل فرهنگ فکری و ایدئولوژی نوجوانان برعهده بگیرند.بدین ترتیب با برقراری مراسم مذهبی اعم از تولد ، در گذشت ، جنگها ، برگزاری رحلت روز سوم ، هفتم و چهلم امامان شیعه و فرزندانشان مردم ساده دل را دائما در جوی پر از افسردگی نگه داشته و به گریه شان در آوردند.
بدین خاطر دست به ساختن مساجد ، تکایا و حسینیه های پر زرق و برق می زدند. با برقراری جلسات و مدارس مذهبی و قرائت قرآن خانواده ها را موظف می کردند فرزندان خویش را در این مدار قرار دهند. به موازات این تمهیدات کوشش به ایجاد و سازماندهی ارگان های شبه نظامی ، ایجاد سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی ، تاسیس سازمانهای حراستی در سطوح جامعه ، سازمانهای تبلیغات اسلامی ، انواع سازمانهای به ظاهر خیریه ای ، تاسیس بنیاد های مشکوک و....در سطح داخل کشور و ایجاد گروههای شبه نظامی نیابتی در کشورهای دیگر ادامه یافت. حکومت اسلامی نه تنها اعتنائی به ایجاد روابط سالم در خانواده ها نداشت ، بلکه می کوشید تا با بهره برداری از معضل معیشتی خانواده ها عنان نوجوانان این خانواده ها را به دست گرفته و از نیروی آنها به نفع خودبهره برداری کند.
خانواده مذهبی اهداف این ترفند ایدئولوژیک را درک نمی کردند. با این قدم حکومت اسلامی زندگی جدیدی را با محتوائی فریبنده برای این جوانان پایه گذاری میکرد و کانونی جدیدی را برای این جوانان مهیا می ساخت. زندگی جدیدی که کاملا مهندسی شده تبعیت از تمامی ارزش های انقلابی و مذهبی را در کلیه عرصه های زندگی بر قرار میکرد و تولید انسان اسلامی را نوید می داد. روح اله خمینی با اشاعه افکار متحجر خود به این دستاورد بسنده نمی کرد و آنرا جز فرایض دینی اعلام می کرد. او برخورداری از فواید دنیوی و اخروی را بعنوان پاداشت وعده می داد. خمینی این عمل را جهاد در راه خدا می دانست.
به این ترتیب فرد جوان را از خانواده جدا می نمود و با هویتی نوین در قالب ایدئولوژی " حزب الهی " آنرا آنطور که می خواست شکل می داد. بدین ترتیب نظام اسلامی مهلتی برای جوانان تحمیق شده نمی گذاشت و تماما او را در سلطه خود داشت. به موازات روند سیستماتیک تحمیق حکومتی ، جوانان در جامعه مذهب زده به هئیت های عزاداری روزهای میلاد و مرگ امامان و امام زادگان ، سالروز جنگ ها و غزوات اسلامی و فرقه هایش و لشگرکشی ها و حملات شبیخونی به مردمان دیگر ، اعیاد و آئین های مذهبی ( عید غدیر ، عید فطر ، عید قربان ، غدیر خم ، نیمه شعبان ، میلاد پیامبر ، روز عرفه ، عید جمعه ، مبعث پیامبر ، عاشورا ، تاسوا...) جذب شده ، بدون اینکه اطلاعی واقعی از آن داشته باشند به گریه و زاری پرداخته و با مراسم و مناسک سینه زنی و زنجیر زنی و قمه زنی مدت ها وقت خود را صرف آن نموده ، مجذوب آن می شدند. در این روند بود که فرد جوان دستخوش تغییر هویت فردی می شد و ابعاد یک انسان متعصب اسلامی را بخود می گرفت.
باید اذعان داشت ، با تحمیق مذهبی در مدار جاذبه آتوریته جدید یعنی خمینی قرار می گرفتند ، که دو جنبه از آتوریته دینی و سیاسی را در خود یکجا گرد آورده بود. این روند تا اندازه ای پیش می رفت که آتوریته والدین و بویژه پدر را به تصاحب خود در می آورد. در چنین شرایطی بود که حکم خمینی برای پیوستن نوجوانان به صفوف حزب الله در خلق گروهی چماقدار بوقوع پیوست. با این منطق فرد جوان به مهره ای کوچک تبدیل میشد و بدون خوداندیشی وادار می گشت بدون در نظر گرفتن معنا و نتایج اعمالی که از او سر می زند از نظام حاکم اسلامی تبعیت تام داشته باشد. در چنین موقعیتی فرد جوان هرگونه عمل و یا نظری را که در تضاد با خواست آتوریته خود ( در این جا خدا و جانشین اش در روی زمین خمینی) قرار می گرفت ، بعنوان امری باطل تلقی کند.
در اینجا معیار اخلاق فردی وجود نداشت و تنها دستورات دینی و مذهب بود که عمل کرده گفتار و کردار این جوانان را تعیین می کرد. فرامینی فقهی که با ارزیابی ساده خوب و بد تقسیم می گشت. آموزش این افراد چه بصورت عناصر حزب الهی قشر تحتانی جامعه و یا چه بصورت کادرهائی با دوره های آموزشی در قالب سازمان بسیج و لباس شخصی ها و سپاه پاسداران و نیرو های ویژه سرکوب با هدف نهائی « تبدیل این جوانان به موجوداتی مطیع و در عین حال بی رحم » صورت می گرفت.
موجوداتی متعصب و بی حس از لحاظ عاطفی و به یک معنا با خوی اذیت و آزار و آدم کشانی بالفطره . رژیم خودکامه و تمامیت گرای دینی برای آنکه بتواند زورگوئی و خشونت سازمان یافته را به شکلی عریان و وسیع اعمال کند، دست به تبلیغلت دائم و تولید شعار و افزایش حس تنفر نسبت به " دشمن " می زد. کشتار و جنایت و ایجاد عادت در ارتکاب به آن ، ارگان های سرکوب را آماده هرنوع عمل شنیعی می نمود. از لحاظ روانی به فرد حزب الهی القا می شد که بر پایه عقایدی که نمونه هایشان در به اصطلاح صدر اسلام تبلیغ می شد ( سر برسیدن 900 نفر انسان یهودی از قبیله بنی قریظه توسط پیامبر) با اختیار و تصمیم شخصی خود ( آتش به اختیار ) دست به هر جنایتی بزند.
او خود را در این مواقع همطراز رهبران دینی اش می بیند و هم بعنوان قاضی و جلاد نقش خویش را ایفا می کنماید. او بدون اینکه از اساس ایدئولوژیکی مذهب شیعه اطلاعی داشته باشد ، چون در کادر یک مجموعه و گروه " حزب الله " قرار دارد با خیالی راحت به وظیفه خود عمل می نماید. او که دارای شخصیتی ضعیف النفس و بی اعتماد به خویش است ، ناتوان از تفکر عقلانی ، عمل خود را مقدس و در راه خدا می داند.
طی گذر زمان ، با تکرار روزانه این اعمال نوعی « بی حسی روانی و وجدانی » (ALEXIETHYMIE) به او دست میدهد. در حقیقت با روند عادی سازی اعمال روزانه اش و فقدان حس همنوع دوستی و ارزش های انسان دوستی ، توانائی او در حس همدردی ، همبستگی و همدلی کاهشی سریع می نماید و حتی به حس تنفر و انزجار نسبت به همنوعان خویش تبدیل می شود. حس نفرتی که توسط رهبران حزب الهی به طور دائم در او تقویت می گردد. حزب الهی خود را انقلابی و ولائی می نامد و مردم معترض را ضد انقلاب ، مفسد فی الارض ، محارب با خدا می نامد. تولید ترور و وحشت بصورت مداوم و عریان بنیان عملی حزب الله میشود و دروغ ، خشونت ، توهین جزء رفتار روزانه او در عین حال با زیرکی غریزی اگر لازم باشد تمامی اعتقاداتش را بکنار نهاده و بفکر متامع و منافع خودش است.
پدیده فرمانبرداری و اطاعت و یا بندگی خودخواسته که در اقشار پائین جامعه ایرانی هم آشناست ، جزء شاخص های شخصیتی این افراد است و ناشی از محرومیت های اجتماعی و عقده ها و سرکوفته گی های خانوادگی است. اطاعت فرد حزب الهی از آتوریته اش در واقع نزدیکی و پیوند او را به آن می رساند و بدین ترتیب حتی در مواقعی بسیار بالاتر از حد برای سرسپردگی اش هزینه می پردازد. گروههای حزب الهی بعداز فرمان خمینی در تاریخ بیست و هفت مرداد 1358 با شعار های « ما همه سرباز تو ایم خمینی . گوش بفرمان تو ایم خمینی » و یا « خمینی عزیزم بگو تا خون بریزم » اظهار فرمانبرداری می نمودند.
حزب الهی جوان که با فرهنگ اعتقاد و تقدیر و سرنوشت ، دنیای فکری خود را بنا نموده ، توان درگیری ایدئولوژیک و در آمیخین با کمبود ها و مسائی خویش را ندارد. او فرصت تولید و کسب آگاهی ندارد و با فرهنگ متمدن انسانی بیگانه است. بالعکس به موضوعاتی مانند خشونت ، تنفر ، زورگوئی ، کشتار و جنایت که در مرکز و متن فقه شرعی شیعه دوازده امامی شان است می اندیشد او توسط قشری طفیلی گر نخبه از طبقه روحانیت هدایت میشود وظیفه او تبعیت از ناجی و فقیه خبره دینی اش است. او عزم و اراده شخصی بر پایه عقل ندارد ، وظیفه او اطاعت محض است .او نیازهای مشخصی دارد که ارضا نشده اند ، ولی رهائی از این وضع را در آن می بیند که با اطاعت از مرجع تقلیدش در این دنیا و یا حداکثر در دنیای آخرت بدانها دست یابد.
حزب الهی ها بدلیل کودنی اکتسابی در چهار دیواری تنگ باورهای جزمی خود بسر می برند. آنها و انصارشان اکثرا ساده پندار و حیله گر هستند و چون در گروههای بسته زندگی می کنند ، فکرشان تحت فرمول سیاه و سفید ، دوست و دشمن است. افق فکرشان بسیار محدود است. هرکس که با او نیست دشمن او به حساب می آید. آنها زندگی بدون تغییری دارند و باور ها ، اعتقادات و سنت شان ازلی و ابدی است. هرگونه تغییری در این موارد موجب عدم تعادل در رفتار و حالات زندگی و موجب ایجاد وسواس و بدخلقی می گردد. آنها قلدری و عوام فریبی و زورگوئی را آموخته و به محتوای منش و خصلت خود افزوده اند. نباید فراموش نمود که استبداد دینی سخت جان که سالها بر آنها حاکم بوده هرگونه دگراندیشی و برخوردی انتقادی به آزاد اندیشی و احترام به حقوق دگراندیشان را در سیستم حیاتی کل جامعه اسلامی فلج نموده است.ادامه دارد