ایران، سرزمینی که در عطش میسوزد!

روایتی از زخمهای عمیق طبیعت

فرشید یاسائی

در روزگاری که دیگر بوی خاک باران خورده برای بسیاری از ما خاطرهای دور است و زمزمه جویبارها تنها در قصهها شنیده میشود، فاجعهای خاموش اما عظیم در جریان است! مرگ تدریجی طبیعت ایران! نه با انفجار و نه با هشدار، بلکه با خشکی آهسته رودها، سکوت پرندگان و ترکهایی که پوست زمین را دریدهاند. طبیعت ایران امروز دیگر آن پناه پرشکوهِ اساطیری نیست؛ زخمی‌ hست که ما بر تنش زدهایم و هر روز با بی تفاوتی بیشتر، آن را عمیق تر میکنیم. این مقاله تلاشی است برای نگاهانداختن  به این زخمها؛ از فرونشست بیوقفه زمین تا نفستنگی جنگلهای هیرکانی، از نابودی دریاچهها تا کوچ خاموش حیاتوحش. آنچه در پیش رو دارید، نه فقط گزارشی است از وضعیت طبیعت زخم خورده کشور، بلکه دعوتی است به همدلی، تأمل و آغاز یک تغییر. در لابلای خاک گرم و خشکی که روزگاری گهوارهی تمدن بود، صدای فریادهای خاموش زمین به گوش می رسد. ایران، کشوری با تنوع اقلیمی بینظیر، امروز در حال از دست دادن گنجینهای است که هزاران سال در دلش حفظ کرده بود؛ از کوه تا کویر، از جنگل تا دریاچه. بحران زیستمحیطی نه یک دغدغه روشنفکری که فاجعهای عریان در مقابل چشمان ماست. این بحران، درهم تنیده با سیاست، اقتصاد، فرهنگ و رفتارهای روزمره ما است و نمیتوان آن را فقط به یک بخش خاص محدود کرد.

آب: گوهری که قربانی بی تدبیری شد!

ایران سالهاست که در خط مقدم خشکسالی قرار دارد، اما آنچه این بحران را به فاجعه بدل کرده، مدیریت نادرست منابع آبیست. بیش از ۵۰۰ هزار چاه غیرمجاز، رگهای زمین را پاره کردهاند و سفرههای زیرزمینی یکی  - یکی فرو میریزند. زمین، در سکوت، دهان باز میکند و میبلعد؛ فرونشست، تنها یکی از عواقب مرگبار این عطش بیپایان است.

در کشوری که ۹۰٪ منابع آبیاش صرف کشاورزی میشود، هنوز الگوی کشت بر اساس اقلیم نیست. آبی که باید به طبیعت بازگردد، در شلتوک زارهای کویری گم میشود. در عوض، دریاچهها خشک میشوند، تالابها میمیرند و اکوسیستمها از هم میپاشند. افزون بر آن، نظام قیمتگذاری آب نیز ناکارآمد است. آب بهگونهای مصرف میشود که گویی منبعی بیپایان است.

سدسازیهای بیرویه نیز زخمی دیگر بر پیکر منابع طبیعی ما است. بسیاری از این سدها بدون مطالعه دقیق و بدون ارزیابی اثرات تخریبی زیستمحیطی ساخته شدهاند. آنها رودخانهها را از نفس انداختهاند، مسیرهای مهاجرت آبزیان را مسدود کردهاند و به نابودی تالابهای پاییندستی منجر شدهاند.

ایران، کشوری است که میانگین بارندگیاش یک سوم میانگین جهانی است. اما مشکل از آسمان نیست، از زمین است؛ از مدیریت نادرست منابع آبی، از حفر بیرویه چاهها (بیش از ۷۰۰ هزار حلقه چاه غیرمجاز!)، از سدسازیهای بیمطالعه، از کشاورزی سنتی و پرمصرف و از صنعتی که بیتوجه به اقلیم گسترش یافته است. اینهمه در کنار تغییرات اقلیمی، ایران را به آستانه بحران مطلق آب رسانده است. فرونشست زمین که در برخی مناطق ایران به بیش از ۵۰ سانتیمتر در سال رسیده، نتیجه مستقیم این سوءمدیریت است؛ زنگ خطری که نشان میدهد زمین دیگر توان تحمل ندارد

جنگلها: ریههایی که زیر تیغ طمع میافتند!

جنگلهای هیرکانی، این میراث زندهی چند میلیون ساله، امروز در چنگال قاچاقچیان چوب، ساخت وسازهای بیضابطه و آتشسوزیهای عمدی و سهوی، به تکههایی جدا از هم بدل شدهاند. درختان کهن سال یکی پس از دیگری بریده میشوند و خاک حاصلخیز به قیمت اندک به آن سوی خلیج صادر میشود. آیا این خاک فقط ترکیبی از مواد معدنیست یا هویتِ زندهی سرزمینی که به فروش میرسد؟

بخشی از تخریبها نیز حاصل تغییر کاربری جنگلها به ویلاها و پروژههای گردشگریست. در فقدان نظارت کافی، عرصههای طبیعی به مالکان خصوصی واگذار میشوند تا سود آنی بر پایداری بلندمدت اولویت یابد. همچنین فقدان بودجه، تجهیزات و نیروی انسانی کارآمد در سازمان منابع طبیعی، راه را برای تخریب گسترده هموارتر کرده است. آتشسوزیهای مکرر در فصل تابستان و نبود سامانههای هوایی مدرن برای اطفای حریق، وضعیت را وخیمتر کردهاند. جادهکشیهای بیرویه و نبود برنامه جامع مدیریت پایدار ؛ زیستبومها را تهدید میکند.

دریاچهها و تالابها: آینههایی که ترک خوردهاند!

دریاچه ارومیه، سالهاست از آبی که دیگر نمیآید، خشکیده! زمانی یکی از بزرگترین دریاچههای شور جهان، اکنون شورهزاریست که طوفان نمکاش زندگی اطرافیان را تهدید میکند. تالابهایی چون هامون، گاوخونی و بختگان ...نیز در سکوت خشک میشوند؛ هر قطرهای که از آنها گرفته شده، جان یک اکوسیستم را ربوده است.

بسیاری از این تالابها در مرز نابودیاند و با مرگ آنها، پرندگان مهاجر مسیرهای خود را گم میکنند، کشاورزان فقیرتر میشوند و بیماریهای تنفسی در مناطق خشک شده افزایش مییابد. تغییر اقلیم، افزایش دما و کاهش بارشها نیز مزید بر علت شده است.

مدیریت نادرست حوزههای آبخیز، اجرای طرحهای انتقال آب و بهرهبرداری بیرویه از منابع آبی برای صنعت و کشاورزی از دیگر عوامل نابودی دریاچهها و تالابها هستند. آیندهای که برای فرزندانمان باقی خواهیم گذاشت، ممکن است بدون هیچ دریاچهای باشد.

حیات وحش: نغمههایی که خاموش میشوند!

یوز آسیایی، نماد غرور ملی، به تعداد انگشتان دست رسیده. خرس قهوهای، گور ایرانی و حتی پرندگانی مانند درنای سیبری، یکی- یکی در حال محو شدن هستند. شکار غیرمجاز، از بین رفتن زیستگاه و بیبرنامگی در حفاظت، زنگ انقراض را به صدا درآورده است. اگر روزی تنها عکس جانوران ایران را در کتابها ببینیم، چه کسی پاسخگوست؟

طرحهای توسعهای بدون پیوست محیط زیستی، جادهسازی در دل زیستگاهها و حتی طرحهای بهظاهر عمرانی، همه در خدمت تخریباند. حیات وحش، قربانی توسعهی بدون درایت شده است. از سوی دیگر، امکانات ناکافی محیطبانان، نبود تجهیزات مناسب، حقوق پایین و عدم امنیت شغلی، توان آنان را در مقابله با شکارچیان غیرمجاز کاهش داده است.

آموزش جوامع محلی، مشارکت آنها در حفاظت از گونهها و ایجاد مناطق حفاظتشده جدید میتواند تا حدی این روند را متوقف کند. اما بدون اراده سیاسی و تخصیص منابع کافی، این اقدامات نیز به نتیجهای نخواهند رسید.

زمین، خسته و فروریخته!

فرونشست زمین در ایران دیگر پدیدهای نادر نیست؛ تهران، اصفهان، ورامین، مشهد... زمین زیر پایمان خالی میشود. این پیام ساکت طبیعت است برای آن که گوش شنوا داشته باشد. برداشت بیرویه از آبهای زیرزمینی، استفاده نادرست از زمین و ساختوساز در مناطق پرخطر، فاجعهای را رقم میزنند که بازگشتی ندارد.

دشتهایی که روزگاری حاصلخیز بودند، امروز با ترکهایی عمیق بر چهره، سندی بر خیانت و تجاوز ما انسانها به زمیناند. این شکافها فقط در خاک نیست، در وجدان ما هم هست. فرونشست میتواند به نابودی زیرساختها، خطوط راهآهن، جادهها و ساختمانها بینجامد و امنیت زیستی مناطق پرجمعیت را تهدید کند. در این میان، نبود سیاستهای بازدارنده، عدم نظارت مؤثر و بیتوجهی به هشدارهای مکرر کارشناسان باعث شده که بحران فرونشست، همچنان در سکوت گسترش یابد.

مدیریتی که نیست و فرهنگی که کم رنگ است!

یکی از تلخ ترین زوایای بحران زیستمحیطی ایران، غیبت مدیریت یکپارچه و اراده ملی برای اصلاح است. در حالی که سازمانهای متعدد محیط زیست، منابع طبیعی و آب، هر یک مسیری جدا میروند، طبیعت تاوان این تفرقه را میدهد. مردم نیز، عمدتاً بیتفاوت یا ناآگاه، با مصرف بیرویه، زبالهریزی و نادیده گرفتن هشدارها، به تسریع مرگ سرزمین شان کمک میکنند.

فرهنگ سازی زیستمحیطی ازدبستان و مدرسه تا رسانه، باید اولویت یابد. آموزش، مشارکت محلی، شفافیت در تصمیمگیری و تقویت سازمانهای مردمنهاد، از ضروریترین راهکارهای نجات طبیعتاند. علاوه بر آن، نیاز به تدوین قوانین سختگیرانهتر برای حفاظت از منابع طبیعی، نظارت جدیتر بر پروژههای عمرانی و اولویت بخشی به محیط زیست در برنامهریزیهای کلان اقتصادی احساس میشود.

این خانه، به ما تعلق دارد!

محیط زیست مسئلهای سیاسی نیست، حزبی نیست، جناحی نیست. مسئلهای انسانی است؛ مسئله بقا. اگر امروز گوش فرا ندهیم، اگر زمین را به حال خودش رها کنیم، آیندگان از ما با حسرت و خشم یاد خواهند کرد. مرگ طبیعت، مرگ زندگی است؛ مرگ همهی آن چیزی است که آیندهی ما را معنا میکند.

ما هنوز میتوانیم، هنوز وقت هست ، اما نه برای همیشه! آینده ایران، بستگی به انتخابهای امروز ما دارد؛ انتخابی میان تخریب و ترمیم، میان نادیدهگرفتن و در آغوش کشیدن طبیعتی که با جان برایمان باقی مانده است.

مسئولیت این فاجعه بزرگ طبیعی چه کسانی میتوانند باشند؟

پاسخ آن ساده نیست، چون این فاجعه زیستمحیطی برخاسته از مجموعهای از عوامل و بازیگران متنوع است. با نگاهی واقعگرایانه، میتوان مسئولیتها را در چند سطح اصلی تقسیم کرد:

دولتها و نهادهای تصمیمگیرنده.

نقش اول و اصلی را نهادهای حکومتی بر عهده دارند. دولتها در طی چند دهه، با سیاستگذاریهای کوتاهمدت، طرحهای توسعهای بدون پیوست زیستمحیطی، سدسازیهای گسترده، مدیریت نادرست منابع آبی و نظارت ضعیف بر تخلفات زیستمحیطی، زمینهساز نابودی تدریجی طبیعت ایران شدهاند.

نهادهای مختلف محیط زیستی نیز یا تضعیف شدهاند، یا درگیر بورکراسی ناکارآمد و فاقد قدرت اجرایی واقعیاند. بسیاری از مدیران، تخصص و نگاه اکولوژیکی ندارند و همین موضوع باعث اجرای طرحهایی شده که اثرات مخرب درازمدت داشتهاند.

مجلس و قانونگذاران...!

ضعف قوانین زیستمحیطی، نبود ضمانت اجرایی برای موجودات زنده و منابع طبیعی و حتی گاه تصویب قوانینی که اجازه تغییر کاربری زمین، قطع درختان یا استخراج منابع را میدهند، نقش غیرمستقیم اما بسیار مؤثری در تخریب محیط زیست داشتهاند.

بخش خصوصی و پیمانکاران سودجو...!

بخشهایی از صنعت، معدن، کشاورزی و ساختوساز، با نگاه صرفاً سودمحور و بیتوجه به ملاحظات زیستمحیطی، تخریبهای بزرگی رقم زدهاند. نمونههای آن را میتوان در برداشت بیرویه از آبهای زیرزمینی، قاچاق خاک و چوب، نابودی زیستگاهها و ورود پروژههای عمرانی به مناطق حفاظت شده؛ دید!

رسانهها و فضای فرهنگی!

رسانههای رسمی در طول سالها کمتر به شکل جدی و مستمر به بحرانهای زیستمحیطی پرداختهاند. نبود مطالبهگری رسانهای و نپرداختن به نقش حیاتی طبیعت در زندگی مردم، موجب شده که این بحرانها همواره در سایه بمانند. فرهنگ عمومی نیز از آموزش درست محروم بوده و رفتارهای مخربِ محیط زیستی عادی شدهاند. بار ها به مطبوعات کشور پیشنهاد شد. صفحه ای ویژه جهت « محیط زیست » باز کنند و در فرهنگ سازی به محیط زیست کمک کنند! اما تابحال چنین نشده است!

 مردم و جامعه مدنی!

مردم هم در این فاجعه برنامه ریزی شده ، بیتقصیر نیستند! مصرفگرایی، بیتوجهی به تفکیک زباله، ریختن پسماند در طبیعت، استفاده بیرویه از منابع مانند آب، بیتفاوتی نسبت به شکار غیرمجاز یا قطع درختان از نشانههای نبود یک فرهنگ عمومی قدرتمند زیستمحیطی است.

البته مردم بیشتر قربانیاند تا عامل. اگر آموزشی از کودکستان و مدارس ندادهایم، اگر رسانهها سکوت کردهاند، اگر "مسئولان " بی کفایت اطلاعرسانی نکردهاند، نباید از جامعه توقع دانایی داشته باشیم. اما اکنون، با گسترش شبکههای اجتماعی و افزایش آگاهی عمومی، جامعه مدنی بهتدریج در حال ایفا کردن نقش پررنگ تری است.

مسئولیت جمعی با سهمهای نابرابر!

فاجعه زیستمحیطی ایران، نتیجهی یک مسئولیت جمعی است، اما با سهمهایی نابرابر. دولتها بیشترین ابزار قدرت را داشتهاند و کمترین کار را کردهاند. مردم اما باید تغییر را از خود آغاز کنند. اگر طبیعت ایران بمیرد، نه فقط گوزن زرد و یوزپلنگ ! ما نیز با آن خواهیم مرد! چه در طوفان نمک دریاچهها، چه در تشنگی دشتهای خشکیده، چه در ترکهای زمین و چه در هوای آلودهی نفسگیر. پس همگی مسئولیت داریم.

ما هنوز زمان داریم؛ اما زمان زیادی نیست. اگر ندانیم، اگر نخواهیم، اگر نپرسیم، خیلی زود دیر خواهد شد! طبیعت ایران هنوز نفس میکشد، اما این نفسها به شمارش افتادهاند. آینده این سرزمین، در گرو بیداری همه ماست! از بالاترین مقام تا سادهترین شهروند. بیایید دوباره نگاه کنیم، دوباره بشنویم، و دوباره دوست بداریم؛ طبیعت را، این خانهی نخستین و آخرینمان را. بهار 2025.

چالش‌های محیط زیست در ایران

فرشید یاسائی

پیشگفتار:  محیط زیست، یکی از اساسی‌ترین ارکان زندگی و بقای انسان، در ایران با چالش‌های فراوانی روبرو است. این چالش‌ها نه تنها به واسطه شرایط طبیعی و جغرافیایی خاص کشور، بلکه به دلیل عوامل انسانی و مدیریتی نیز تشدید شده‌اند. ایران، با اقلیمی متنوع که شامل جنگل‌ها، مراتع، کوهستان‌ها، بیابان‌ها و منابع آبی محدود می‌شود، از ظرفیت‌های قابل‌توجهی در حوزه محیط زیست برخوردار است. با این حال، بهره‌برداری ناپایدار، تغییرات اقلیمی، ضعف در برنامه‌ریزی و سوءاستفاده سودجویان، این ظرفیت‌ها را به مخاطره انداخته است.

در دهه‌های اخیر، معضلاتی چون کاهش منابع آبی، فرسایش خاک، آلودگی هوا و تخریب زیستگاه‌های طبیعی به بحران‌های جدی تبدیل شده‌اند. کمبود مدیریت کارآمد در منابع آب، خشک شدن دریاچه‌ها و تالاب‌ها مانند دریاچه ارومیه و هامون و بحران گرد و غبار در مناطق جنوبی و غربی کشور از جمله پیامدهای این مسائل هستند. علاوه بر این، رشد سریع جمعیت، گسترش شهرنشینی و توسعه ناپایدار صنعتی نیز فشار مضاعفی بر اکوسیستم‌های کشور وارد کرده‌اند.

هدف از نگارش این پیشگفتار، تأکید بر اهمیت توجه به محیط زیست و تبیین ضرورت همکاری میان مسئولان، بخش خصوصی و جامعه مدنی است. تنها با برنامه‌ ریزی دقیق، ارتقاء آگاهی عمومی و اتخاذ سیاست‌های پایدار می‌توان مسیر تخریب محیط زیست را متوقف و آینده‌ای پایدار برای نسل‌های آتی تضمین کرد.

آغاز :  باید بدانیم محیط زیست و حفاظت از آن ، امروز به فرهنگی تبدیل شده که به تمدن بشری مربوط است! ایران ما به دلیل شرایط اقلیمی متنوع و موقعیت جغرافیایی خاص، از نظر منابع طبیعی و زیست‌ محیطی بسیار غنی است. اما در دهه‌های اخیر، این کشور با چالش‌های جدی محیط زیستی مواجه بوده که حیات انسانی و تنوع زیستی را تهدید می‌کند. در این مقاله به بررسی مهم‌ترین چالش‌های محیط زیستی ایران و ارائه راهکارها و رویکردهای ممکن برای کاهش این مشکلات پرداخته می‌شود.

1- چالش‌های اصلی محیط زیستی در ایران

کمبود آب و بحران منابع آبی:

آغاز : یکی از بزرگترین چالش‌های محیط زیستی در ایران، کمبود آب است. کاهش بارندگی، بهره‌برداری بی‌رویه از منابع آب‌های زیرزمینی و مدیریت ناکارآمد منابع آبی باعث بحران‌های جدی در این حوزه شده است. خشک شدن دریاچه‌ها، تالاب‌ها و رودخانه‌های کشور نمونه‌هایی از این بحران هستند. همچنین ساخت سدهای متعدد بدون مطالعه دقیق زیست‌محیطی در بسیاری از مناطق، باعث قطع جریان طبیعی رودخانه‌ها و تخریب زیستگاه‌های آبی شده است. مصرف بی‌حد و نامناسب آب توسط مردم، به ویژه در مصارف شهری و کشاورزی غیرکارآمد، این بحران را تشدید کرده است.

آلودگی هوا:

کلان‌شهرهایی مانند تهران، اصفهان و مشهد به دلیل تراکم جمعیت، استفاده از سوخت‌های فسیلی و وسایل نقلیه فرسوده با مشکل آلودگی هوا مواجه هستند. این مسئله نه تنها بر سلامت انسان تأثیر منفی می‌گذارد، بلکه محیط زیست طبیعی را نیز تخریب می‌کند. آمارها نشان می‌دهد که سالانه هزاران نفر به دلیل بیماری‌های مرتبط با آلودگی هوا جان خود را از دست می‌دهند.

تخریب جنگل‌ها و مراتع:

تخریب جنگل‌ها و مراتع به دلیل چرای بی‌رویه دام، کشاورزی غیرپایدار و بهره‌برداری غیرقانونی از منابع جنگلی، یکی دیگر از مشکلات زیست‌محیطی ایران است. قطع درختان برای منافع اقتصادی، ساخت ویلا و هتل‌های غیرمجاز در مناطق جنگلی و بهره‌برداری بی‌رویه از خاک برای مصارف تجاری به شدت به این منابع آسیب رسانده است.

مدیریت نامناسب پسماند:

تولید پسماندهای شهری، صنعتی و بیمارستانی در ایران به شدت افزایش یافته است. عدم مدیریت صحیح این پسماندها منجر به آلودگی خاک، آب و هوا شده و سلامت جامعه را به خطر می‌اندازد. به‌عنوان مثال، دفن غیر اصولی زباله‌های صنعتی می‌تواند منابع آبی زیرزمینی را آلوده کند.

فرسایش خاک:

فرسایش خاک به دلیل تغییر کاربری زمین، کشاورزی سنتی و تخریب پوشش گیاهی به شدت افزایش یافته است. این موضوع باعث کاهش بهره‌وری زمین‌های کشاورزی و افزایش بیابان‌زایی شده است. بر اساس آمارها، ایران یکی از کشورهایی است که بیشترین میزان فرسایش خاک را در جهان تجربه می‌کند.

شکارهای غیرمجاز و تخریب حیات وحش:

شکار غیرمجاز گونه‌های کمیاب و حفاظت‌شده، یکی از جدی‌ترین تهدیدها برای تنوع زیستی در ایران است. نبود نظارت کافی و ضعف قوانین بازدارنده موجب کاهش جمعیت گونه‌های ارزشمند شده است. برای مثال، کاهش شدید جمعیت یوزپلنگ آسیایی در ایران زنگ خطری جدی برای تنوع زیستی کشور است.

رفتارهای ناپایدار انسانی:

رفتارهای ناپایدار انسانی نیز سهم بزرگی در مشکلات زیست‌محیطی ایران دارد. از جمله این رفتارها می‌توان به استفاده بیش از حد از پلاستیک، ریختن زباله در طبیعت، مصرف بی‌رویه انرژی و تخریب زیستگاه‌های طبیعی اشاره کرد. نبود فرهنگ‌ سازی مناسب و آموزش عمومی، باعث تداوم این رفتارهای مخرب شده است.

2- راهکارها و رویکردها برای رفع چالش‌ها:

مدیریت پایدار منابع آبی:

اجرای طرح‌های صرفه‌جویی در مصرف آب در بخش کشاورزی، صنعتی و شهری. ترویج سیستم‌های آبیاری مدرن مانند آبیاری قطره‌ای. احیای تالاب‌ها و دریاچه‌های خشک‌ شده با استفاده از برنامه‌های علمی و پایدار. بازبینی و اصلاح سیاست‌های سدسازی و جلوگیری از ساخت سدهای غیرضروری. آموزش کشاورزان و شهروندان برای استفاده بهینه از منابع آبی.

کاهش آلودگی هوا:

ترویج استفاده از انرژی‌های تجدیدپذیر مانند باد و خورشید. توسعه حمل‌ونقل عمومی و جایگزینی وسایل نقلیه فرسوده با خودروهای برقی یا کم‌مصرف. سخت‌ گیری در اجرای قوانین مرتبط با کنترل آلاینده‌ها.

حفاظت از جنگل‌ها و مراتع:

تقویت نظارت بر بهره‌برداری از منابع طبیعی و جلوگیری از تخریب غیرمجاز. اجرای برنامه‌های احیای جنگل‌ها و مراتع. ممنوعیت ساخت شهرک‌های غیرضروری در مناطق حفاظت‌شده.

مدیریت پسماند:

توسعه زیرساخت‌های بازیافت و ترویج فرهنگ تفکیک زباله. ایجاد قوانین سختگیرانه برای مدیریت پسماندهای صنعتی و خطرناک. استفاده از فناوری‌های نوین برای تبدیل زباله به انرژی.

مقابله با فرسایش خاک:

ترویج کشاورزی حفاظتی و استفاده از روش‌های کم‌خاکورزی. کاشت پوشش گیاهی مناسب برای جلوگیری از فرسایش زمین. آموزش کشاورزان در مورد روش‌های پایدار مدیریت زمین.

ارتقای آگاهی عمومی:

برگزاری کمپین‌ها و سمینارهای آموزشی برای افزایش آگاهی عمومی. گنجاندن آموزش محیط زیست در برنامه‌های آموزشی از کودکستان تا آموزش عالی.

حفاظت از حیات وحش:

اعمال قوانین سختگیرانه ‌تر و افزایش نظارت بر شکار. ایجاد مناطق حفاظت‌شده جدید و تقویت زیرساخت‌های حفاظت از حیات وحش. آموزش جوامع محلی در مورد اهمیت حفاظت از گونه‌های مختلف حیات وحش.

سخن پایانی :  چالش‌های محیط زیستی ایران ناشی از ترکیب عوامل طبیعی و انسانی است و نیازمند رویکردهای جامع، علمی و پایدار برای کاهش اثرات آنهاست. ارتقای آگاهی عمومی، تقویت قوانین محیط زیستی و سرمایه‌گذاری در فناوری‌های سبز می‌تواند نقش مهمی در حفاظت از محیط زیست و تضمین توسعه پایدار در ایران ایفا کند. با همکاری مسئولان، بخش خصوصی و جامعه مدنی، می‌توان به آینده‌ای پایدار و سبزتر برای ایران دست یافت.پایان.

آتش جنگ فرونشست ولی آتش‌سوزی در جنگل‌های ایران ادامه دارد!

آتش جنگ میان اسرائیل و ایران فرونشست اما آتش جنگل‌های زاگرس همچنان ادامه دارد و این در حالی است که ایران کمترین امکانات برای مهار آتش‌سوزی در جنگل‌ها را دارد. در این میان آتش‌سوزی جنگل‌های دالاهو در استان کرمانشاه در همان حالی که ایران زیر آتش حملات پی‌درپی اسرائیل بود آغاز شد.

آتش‌سوزی در جنگل‌های زاگرس واقع در محدوده شهرستان بویراحمد، همچنین مواردی از آتش‌سوزی در استان فارس و از دیگر سو آتش‌سوزی در جنگل های ثلاث‌باباجانی از این دست بودند که به دلیل شرایط جنگی در سایه نبود اینترنت و قطع شبکه‌ ارتباطی فعالان محیط زیست به سختی بسیج داوطلبان برای مهار آن ممکن شد.

آگهی

مهار آتش‌سوزی در جنگل‌های زاگرس واقع در مرز ایران و عراق بدون حضور نیروهای نظامی ممکن نیست و همین موضوع مهار آتش را پیچیده‌تر کرده‌ است.

در سال‌های اخیر دستکم ۲۱ نفر در حین اطفاء حریق دچار سوختگی شده و جان خود را از دست داده‌اند که ۱۹ تن از آنان داوطلب بوده‌اند. رصد آتش‌سوزی در جنگل‌های ایران عموما به شیوه سنتی انجام می‌گیرد و مردم محلی که همجوار با جنگل‌ها زندگی می‌کنند به واسطه رویت دود آن را گزارش می‌کنند و تا رسیدن نیروهای امدادی زمان زیادی برای مهار آتش از دست می‌رود. از دیگر سو به دلیل وقوع آتش‌سوزی در ارتفاعات که مسیر صعب‌العبوری دارند معمولا نیروهای امدادی دیر به کانون آتش‌ می‌رسند و همین وسعت حریق را توسعه می‌دهد.

دکتر «منصور سهرابی» اگرواکولوژیست و پروژهشگر بوم‌شناسی با اشاره به «نبود سیستم پایش مدرن و مانیتورینگ در جنگل‌های البرز و زاگرس که باعث دیر باخبرشدن مسئولان اطفای حریق می‌شود»‌ به یورو‌نیوز فارسی می‌گوید:‌ «برای مهار آتش جنگل‌ها باید از افرادی متخصص که دوره‌های کامل مهار آتش دیده‌اند و تجهیزات کاملی دارند، لباس مخصوص و وسایل مناسب به همراه دارند استفاده شود و افراد معمولی و داوطلبان جامعه مدنی و تشکل‌های غیردولتی اجازه ندارند در این عرصه خطرناک وارد شوند».

در همین حال دکتر «احسان دانشور» تحلیلگر حوزه انرژی هم در گفتگو با یورونیوز فارسی تاکید می‌کند:‌ «تعداد آتش‌سوزی‌های جنگل، شدت آن و مدت زمان استمرار آتش نسبت به قبل بیشتر شده‌‌است.»

در کشورهای اروپایی روشن کردن آتش به طور کلی ممنوع است مگر در محل‌هایی که برای گریل‌کردن تعیین شده و فرد باید برای استفاده از آن از قبل نوبت بگیرد تا ورود و خروج او به آن محدوده معلوم و مشخص باشد چه کسی در چه ساعتی در آن محل آتش‌ روشن‌کرده‌ است.

 منصور سهرابی 

آتشی که همه ساله به جان جنگل‌ها می‌افتد

مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی در گزارشی تصریح کرده‌است: «روند آتش‏‌سوزی‏‌ها طی ۲۰ سال گذشته در ایران نشان می‌‏دهد به طور متوسط هر ساله به ویژه با فرارسیدن ماه‏‌های گرم، بیش از یک هزار فقره آتش‌‏سوزی صرفا در جنگل‏‌ها رخ داده و نزدیک به ۳هزار و ۵۰۰ هکتار از عرصه‌‏های جنگلی در طعمه آتش‌‏سوزی گرفتار شده و بخشی از این عرصه‏‌ها نیز کاملا از بین رفته‌‏اند».البته این موضوع محدود به ایران نیست و آتش‌سوزی‌ در جنگل‌های دنیا رو به افزایش بوده‌ است با این تفاوت که عمده دلیل حریق در جنگل‌های سایر نقاط دنیا متاثر از گرمایش زمین و تغییر اقلیم است.

دکتر «احسان دانشور» تحلیلگر حوزه انرژی دراین‌باره به یورونیوز فارسی می‌گوید:‌ «مقایسه آتش‌سوزی جنگل‌ها از جمله جنگل‌های کالیفرنیا در سال ۲۰۲۴ با آتش‌سوزی‌های سال ۲۰۱۴ نشان از آن دارد که تعداد آتش‌سوزی‌ها، شدت آن و مدت زمان استمرار آتش نسبت به قبل بیشتر شده‌ است. دلیل عمده آن نیز به گرمایش زمین، خشک‌شدن خاک و پوشش گیاهی مرتبط است».

به گفته دانشور، هرچه این وضع استمرار پیدا کند، دی‌اکسید کربن و متان حاصل از آتش‌سوزی جنگل‌ها موجب آسیب دوباره به جو شده و این چرخه را تشدید می‌کند.

اما در ایران، براساس گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس  تقریبا ۱۰ درصد آتش‌سوزی در جنگل‌ها و مراتع ایران توسط عوامل طبیعی مانند برخورد صاعقه و آذرخش و خودسوزی جنگل‌‏ها در اثر وزش بادهای گرم به وقوع می‌پیوندد ولی بیش از ۹۰ درصد آتش‏‌سوزی‏‌ها عامل انسانی دارد.

بررسی آتش‌سوزی جنگل‌ها با عامل انسانی نیز خود به دو دسته کلی تعمدی و غیرتعمدی تقسیم می‌شود. به عبارت دیگر جنگل‌ها به صورت عمدی ازجمله اختلافات قومی و عشیره‌‏ای و ایجاد آتش‌‏سوزی به‏‌منظور ضربه زدن به طوایف و اقوام دیگر؛ تبدیل جنگل به مرتع به‌‏منظور تأمین علوفه بیشتر برای چرای دام؛ تهیه و فروش زغال به سوداگران به ویژه در جنگل‌‏های مناطق مرزی؛ گسترش اراضی کشاورزی همجوار جنگل‌‏ها و مراتع توسط افراد سودجو و فرصت ‏طلب یا به عبارت دیگر ایجاد آتش‌‏سوزی به‏‌منظور تصاحب زمین‏‌های منابع طبیعی و آتش زدن بقایای محصولات یا به اصطلاح پس‏چر مزارع در مجاور جنگل‌ها، طعمه حریق می‌شوند.

ما در ایران شاهد هستیم که هر کس در هر نقطه‌ای که دلش بخواهد می‌تواند آتش‌ روشن کند و به راحتی مسئولیتی در قبال آن احساس نکند.

 منصور سهرابی 

همچنین در آتش‌سوزی‌های غیرعمدی نیز سهل‌انگاری یا کم توجهی گردشگران، چوپانان، جنگل بانان، کشاورزان و در انجام اقدامات مخاطره آمیز مانند خاموش نکردن صحیح آتش، انداختن ته سیگار روشن در طبیعت، رها کردن زباله‌های پرخطر مانند بطری‌‏های شیشه‌ای دخالت داشته است. در آتش‌سوزی اخیر جنگل گلستان، عامل انسانی باعث این حریق شده‌ بود.

«احمد رادمان» رییس پارک ملی و ذخیره‌گاه زیست‌کره گلستان به ایرنا، خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران، درباره این آتش‌سوزی که روز ۱۲ خرداد ۱۴۰۴ روی داد گفته‌ است: «تحقیقات اولیه نشان می‌دهد که منشا آتش‌سوزی، بی‌توجهی مسافران به هشدارهای ایمنی و سهل‌انگاری در روشن کردن آتش بوده است.»

این در حالی است که در کشورهای غربی با وجود داشتن رطوبت بالا قوانین سختی در مورد روشن‌کردن آتش وجود دارد و اجرای آن به دقت اجرا می‌شود.

دکتر «منصور سهرابی» اگرواکولوژیست دراین‌باره به یورونیوز فارسی می‌گوید: «در کشورهای اروپایی روشن کردن آتش به طور کلی ممنوع است مگر در محل‌هایی که برای گریل‌کردن تعیین شده و فرد باید برای استفاده از آن از قبل نوبت بگیرد تا ورود و خروج او به آن محدوده معلوم و مشخص باشد چه کسی در چه ساعتی در آن محل آتش‌ روشن‌کرده‌ است. در مقابل ما در ایران شاهد هستیم که هر کس در هر نقطه‌ای که دلش بخواهد می‌تواند آتش‌ روشن کند و به راحتی مسئولیتی در قبال آن احساس نکند».

آگهی

به گفته سهرابی، برخی از آتش‌سوزی‌های عمدی زاگرس برای زغال‌گیری و برخی نیز امنیتی و توسط ماموران نظامی همجوار با مرز صورت می‌گیرد.

این اگرواکولوژیست و پژوهشگر بوم‌شناسی همچنین به یورونیوز فارسی توضیح می‌دهد: «یکی دیگر از دلایل آتش‌سوزی‌ها بی‌توجهی به رها کردن شیشه‌ها و بطری‌های یک بار مصرف است که مثل عدسی موجب تمرکز نور خورشید می‌شوند و در فصل تابستان که رطوبت خاک از دست می‌رود و همه علف‌ها و برگ‌ها خشک شده‌اند موجب آتش‌سوزی می‌شود».

به دلیل سیستم اداری غلط و فعالیت ارگان‌های مختلف ممکن است چند روز طول بکشد تا برای اطفال حریق اقدامی صورت بگیرد.

 منصور سهرابی 

بدون مانیتورینگ، بدون هلی‌کوپتر و ابزار هوایی

آتش‌سوزی‌های جنگل‌های ایران عموما در ارتفاعات زاگرس به وقوع می‌پیوندد. از آنجایی که سازمان جنگل‌ها در وزارت جهاد کشاورزی و سازمان حفاظت محیط زیست هیچ سیستم مدرن و هوشمندی برای سنجش حرارتی ندارند عموما آتش‌سوزی‌ها به شیوه سنتی مشخص و اعلام می‌شود. به این معنا که وقتی حریقی در یکی از محدوده‌های جنگلی رخ می‌دهد مردم ساکن در مناطق همجوار با رویت دود برخاسته از آن احتمال آتش‌سوزی داده و با سازمان جنگل‌ها یا محیط‌بانی سازمان حفاظت محیط زیست تماس می‌گیرند و موضوع را اعلام می‌کنند.

منصور سهرابی با اشاره به نبود سیستم پایش مدرن و مانیتورینگ در جنگل‌های البرز و زاگرس که باعث دیر باخبرشدن مسئولان اطفای حریق می‌شود به یورونیوز فارسی می‌گوید:‌ «به دلیل سیستم اداری غلط و فعالیت ارگان‌های مختلف ممکن است چند روز طول بکشد تا برای اطفال حریق اقدامی صورت بگیرد. بوروکراسی شدیدی در این زمینه حاکم است. گاهی اوقات تا زمانی که به طور واقعی احساس خطر کنند یا آتش‌سوزی گسترده شده باشد دستور بسیج عمومی داده می‌شود در این حال که در بسیاری از آتش‌سوزی‌ها شاهد توجیه‌های غلط نیروهای امنیتی در جلوگیری از مهار آن هستیم».

اما آنچه سهرابی به عنوان بوروکراسی اداری موجب دیر وارد شدن نیروها می‌شود چیست. موضوع به چگونگی هماهنگی نیروهای امدادگر مربوط است. عموما تا استانداری اعلام وضعیت بحرانی نکند امکان ورود نیروهای هلال‌احمر و تجهیزات آنها نظیر هلی‌کوپتر یا درخواست کمک از نیروهای نظامی برای هلی‌کوپترهایشان ممکن نمی‌شود. این همان بخش وقتگیر ماجراست.

به عبارت دیگر از لحظه اعلام ساکنان محلی به مسئولان محلی چگونگی انتقال داوطلبان بومی به همراه محیط‌بانان و جنگل‌بانان به کانون آتش‌ یک روند زمان‌بر و پیچیده‌ شده‌است. از آنجایی که آتش‌در ارتفاعات گاه نیازمند راهپیمایی و کوهنوردی طولانی است زمان رسیدن به کانون آتش را طولانی‌تر می‌کند. عموما در این مرحله ممکن است هلی‌کوپترهای سازمان هلال‌احمر یا ارتش به کمک بیاید. هلی‌کوپترهای سازمان هلال‌احمر عموما از نو میل۱۷ روسی است و صرفا برای جابه‌جایی داوطلبان و نیروهای امدادگر به ارتفاعات استفاده می‌شود. هلی‌کوپترهای ارتش نیز از نوع بل بیشتر همین نقش را ایفا می‌کنند. ایران هیچ هلیکوپتر مخصوصا آتش‌نشانی یا پهپادهای مرتبط با این کار را ندارد. در سال ۱۳۹۹ برای اطفا آتش‌سوزی جنگل‌های زاگرس در منطقه خائیز در محدوده دو استان خوزستان و کهگیلویه و بویراحمد هلی‌کوپترها از یک سبد انتقال آب هم استفاده کردند. تنها هواپیمای آب‌پاش موجود در ایران متعلق به سپاه یک ایلیوشین ۷۶ است که بسته به نزدیک‌بودن محل آتش‌سوزی و گستردگی آن ممکن است وارد عملیات شود.

نگاهی به عملکرد این هواپیما در آتش‌سوزی جنگل‌های خائیز در سال ۱۴۰۳ نیز نشان می‌دهد برخلاف ادعای پنج نوبت آب‌پاشی در منطقه، این هواپیما سایت دفن زباله بهبهان واقع در کیلومتر ۹ جاده بهبهان-شیراز را آب‌پاشی کرده‌ بود.

آگهی

از دیگر سو سازمان هلال‌احمر عموما تا استانداری‌ها موضوع آتش‌سوزی را بحرانی تشخیص ندهند وارد عمل نمی‌شوند. در مواردی هم این انتقاد مطرح بوده که سازمان هلال احمر برای همکاری در اطفا حریق از سازمان حفاظت محیط زیست تقاضای پول کرده‌ است. مثل ماجرای آتش‌سوزی جنگل گلستان در سال ۱۳۹۳ که «احمدعلی کیخا» معاون وقت محیط زیست طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست درباره آن به خبرآنلاین گفته بود: «هلال احمر برای خاموش کردن آتش جنگل گلستان از محیط زیست پول می‌خواست».

برای مهار آتش جنگل‌ها باید از افرادی متخصص که دوره‌های کامل مهار آتش دیده‌اند و تجهیزات کاملی دارند، لباس مخصوص و وسایل مناسب به همراه دارند استفاده شود.

 منصور سهرابی 

وقتی با دستان خالی به مصاف آتش می‌روند

بار اطفا حریق جنگل‌های ایران عموما بر دوش داوطلبان و فعالان محیط زیست در نهادهای مردمی است. مثل «آبان کشاورز» که اهل منطقه «اَلگِن» در کهگیلویه و بویراحمد است. نمونه دیگری که سال گذشته در شبکه‌های اجتماعی ویدئوهای حضورش به هنگام اطفاء حریق پربازدید شد کاک «یونس فیضی» است که در آتش‌سوزی جنگل‌های ثلاث‌باباجانی شرکت کرده‌ بود. فعالان محیط زیست در عین حال انتقاداتی به چنین اقداماتی هم داشته‌اند چرا که مهار آتش امری تخصصی و در عین حال خطرناک است و هر کسی نباید وارد این کار شود. در چند سال اخیر فعالان محیط زیست با کمک خیران توانسته‌اند دمنده‌ برای مهار آتش‌تهیه کنند وگرنه به طور کلی بسیاری از داوطلبان با دست خالی وارد محدوده آتش گرفته جنگل‌ها می‌شوند. همین موضوع سبب شده در سال‌های اخیر آتش‌سوزی‌ جنگل‌ها قربانیان زیادی از میان مردم بگیرد. روزنامه پیام‌ما در گزارشی با عنوان «سوختند تا زاگرس نسوزد» با اشاره به قربانی شدن ۲۱ نفر از داوطلبانی که برای اطفاء حریق جنگل‌ها اقدام کرده‌اند به انعکاس وضعیت خانواده «البرز زارعی»، «محمدجواد مختاری» و «یاسین کریمی» پرداخته که هر سه جانشان را در این راه از دست داده‌اند.

دکتر منصور سهرابی درباره چگونگی اطفاء حریق به عنوان یک امر تخصصی به یورونیوز فارسی می‌گوید‌: «برای مهار آتش جنگل‌ها باید از افرادی متخصص که دوره‌های کامل مهار آتش دیده‌اند و تجهیزات کاملی دارند، لباس مخصوص و وسایل مناسب به همراه دارند استفاده شود و افراد معمولی و داوطلبان جامعه مدنی و تشکل‌های غیردولتی اجازه ندارند در این عرصه خطرناک وارد شوند کما این که شاهد بوده‌ایم در کردستان مردم جان خودشان را در این راه از دست داده‌اند».

به گفته او، حتی نیروهای ارتش و سپاه که بعضا برای مهار آتش به منطقه اعزام می‌شوند تخصص لازم را ندارند. اینجاست که جای خالی نیروی متخصص و امکانات خاص اطفاء حریق مشخص می‌شود.

سهرابی همچنین می‌افزاید:‌ «استفاده از هلی‌کوپتر، هواپیمای کوچک و بزرگ مخصوص اطفاء حریق و سایر امکانات مدرنی که به همین منظور ساخته شده لازم است که ایران تاکنون از آنها نتوانسته بهره‌ای بگیرد».

تغيير اقليم يا تغيير مسير؟

آنچه در بحران تالاب‌ها ناديده گرفته مي‌شود!

*علي ارواحيی

بيش از سي سال است كه كارشناسان، پژوهشگران و فعالان محيط‌زيست درباره آينده‌ مبهم و تاريك تالاب‌ها و درياچه‌هاي ايران هشدار داده‌اند. اما آنچه در عمل شاهدش بوديم، سه دهه انكار، فرافكني و سرانجام تسليم بود. دهه اول، دهه انكار بود؛ سكوتي سنگين در برابر هشدارها. دهه دوم، خشكسالي شد متهم اصلي و در دهه سوم، پاي تغيير اقليم به ميان آمد تا نقش‌هاي داخلي پنهان بماند. حالا اما در آستانه دهه چهارم، نشانه‌هايي از تسليم ديده مي‌شود؛ گويي مسوولان با گفتن اينكه «بارش نيست، اقليم تغيير كرده» از بار مسووليت شانه خالي مي‌كنند. اما آيا واقعا تنها عامل اين بحران، تغيير اقليم است؟ يا ما با تكرار اين واژه، به نوعي از مواجهه با مسووليت‌هاي خود فرار مي‌كنيم؟ آمارها نشان مي‌دهند كه حدود دوسوم وسعت تالاب‌ها و درياچه‌هاي كشور يا خشكيده‌اند يا در آستانه تبديل ‌شدن به پهنه‌هايي فصلي هستند. اين اتفاق نتيجه بي‌توجهي به هشدارها و تكرار خطاهاست: حكمراني نادرست آب، توسعه‌هاي شتاب‌زده، ناديده‌ گرفتن حقابه‌ها و سياستگذاري‌هاي بدون ارزيابي راهبردي و آثار محيط‌زيستي. اين در حالي است كه مطالعات متعدد داخلي و بين‌المللي نيز صراحتا تاكيد كرده‌اند كه تركيبي از دو عامل اصلي يعني حكمراني ناكارآمد منابع آب و تغييرات فاكتورهاي اقليمي در شكل‌گيري بحران‌هاي زيست‌محيطي تالاب‌هاي كشور نقش داشته‌اند. اما متاسفانه در سياستگذاري‌ها، بار اين مسووليت راغالبا بر دوش اقليم گذاشته و سهم حكمراني ناديده گرفته شده است. در حالي كه ايران بحران را به گردن اقليم انداخته، همسايگانمان مسير متفاوتي پيش گرفته‌اند. قزاقستان از سال ۲۰۰۵ ميلادي و با اصلاح سياست‌هاي آبي و كشاورزي موفق شد بخش شمالي درياچه آرال را احيا كند؛ سطحي بيش از ۳۰۰۰ كيلومتر مربع، يعني ۶ برابر درياچه اروميه امروز. تركيه نيز طي دو دهه گذشته با طرح‌هايي چون گاپ و داپ، به سوي حكمراني ريسك‌محور منابع آب حركت كرده است. در اين ميان، درياچه وان يكي از مثال‌هاي روشن است؛ در دل تغييرات اقليمي شديد، توانسته به حيات خود ادامه دهد، چون كشورش برنامه داشته، آينده‌نگري كرده و با ديدي فعال با اقليم مواجه شده، نه با تسليم. و اين تنها نيمه‌ خالي ليوان نيست. ايران نه‌تنها قرباني تغيير اقليم نيست، بلكه يكي از عاملان اصلي آن است. بر اساس داده‌هاي موسسه انرژي، اطلس جهاني كربن و پايگاه داده اتحاديه اروپا، ايران با انتشار ۹۳۷ ميليون مترمكعب دي‌اكسيد كربن، در رتبه ششم جهان از نظر توليد گازهاي گلخانه‌اي قرار دارد. اين در حالي است كه ايران در ميان ده كشور اول اين فهرست، كمترين ميزان توليد ناخالص داخلي را دارد. يعني نه تنها سهمي از سود اين آلودگي نبرده‌ايم، بلكه منابع طبيعي‌ خودمان و امنيت زيستي منطقه را هم قرباني كرده‌ايم. تغيير اقليم يك مساله جهاني است؛ اما چگونگي مواجهه با آن، ملي است. مي‌توان همچون ازبكستان بهانه آورد تا بخش جنوبي آرال به بيابان تبديل شود يا مي‌توان همچون قزاقستان و تركيه دست به اصلاح زد تا بخش شمالي آرال احيا شود و درياچه وان زنده بماند. تجربه اين كشورها كه نه پيشرفته‌ترين اقتصادها را دارند و نه بزرگ‌ترين منابع را، اما در مسير ترميم زيست‌بوم‌هايشان موفق‌تر از ما عمل كرده‌اند، نشان مي‌دهد كه راه‌حل وجود دارد، به شرط اراده، مديريت ريسك و بازنگري در حكمراني منابع آب، انرژي، اقليم و توسعه. هر روزي كه مي‌گذرد، نه‌تنها فرصتي از دست مي‌رود، بلكه ما به مرحله‌اي نزديك‌تر مي‌شويم كه ديگر چيز زيادي براي نجات دادن باقي نمانده باشد.اعتماد

*متخصص مديريت زيست‌بوم‌هاي تالابي

الزامات اصلاح حكمراني آب و محافظت از منابع آبي و توسعه پايدار در كشور

ايران در جست‌ وجوِی آب و آب در انتظار تدبير

*مرضيه جدا

اين روزها ايران در موضوع آب، و مساله آب در نحوه تدبير گزيني و حكمراني آن دچار بحران و پرسش‌هاي ناگشوده است. بشر در طول تاريخ براي مواجهه و مقابله با كمبود آب، به ويژه در مناطق خشك و نيمه‌خشك دنيا، تلاش‌هاي عظيمي را سازمان داده است. ماهيت بحران آب در قرن بيست و يكم با مشكلات ناشي از كمبود آب در گذشته دو تفاوت ماهوي دارد؛ در گذشته به دليل محدوديت در فناوري، امكان استحصال و بهره‌برداري از منابع آبي فراهم نبود، اما در عصر حاضر با وجود توجيه فني و اقتصادي طرح‌هاي توسعه‌اي منابع آبي، آب - از نظر كمي - براي توسعه و تقويت زير‌ساخت‌ها كمتر در دسترس بوده و از طرفي در گذشته مشكلات و مسائل آب در مقياس محلي مطرح بود، اما اكنون مشكلات ناشي از بحران آب در مقياس ملي، منطقه‌اي و حتي جهاني است.در اين راستا به سرفصل‌ها و راهكارها خواهيم پرداخت:

1- آب- بنيادي

گرچه آب يك معضله جهاني است، اما در اقليم ما آب يك امر پارادايميك، بنيادين و آنتاگونيستي است. به بيان ديگر كمبود آب مساله ما نيست، به يك معني «معناهاي» ‌فقدان در مساله آب، فرآيند مرگ و بقاي تمدني را در اقليم ما برجسته مي‌كند. آب هم ضرورت است و هم موجد. اين سرزمين‌هاي پهناور به دليل آب اندك اما به حكم ضروري عدالت در برخورداري، با ايجاد ديوانسالاري آب- محور توانسته سكونت و مدينه بيافريند. ايران در بهترين شرايط پرآبي نيز يك نظام حكمراني مضطرب را اداره مي‌كند زيرا اضطراب آينده‌اي كه از خساست طبيعت به خشكسالي دچار شويم، همواره در جريان است. از اين‌رو آب- بنيادي در نظام كلان ملي هميشه خط نخست برنامه‌ريزي را به خود اختصاص داده است، چنان‌كه در ادبيات و شفاهيات ما زوال و توسعه در لغت‌هاي مرتبط با آب بيانگري دارد: بي‌آبي، خشكي و خرابي به بيابان و آب داشتن و پيشرفت به آباداني نسبت داده شده است. اين يك ادبيات فانتزيك نيست بلكه گفتمان توليد فرهنگ زندگي است و همين گفتمان بزرگ مبناي اداره و تدبيرسازي حتي نظامات سياسي هم تلقي مي‌شود. اين گفتمان متاسفانه طي دهه‌هاي تجدد ايران گرفتار انقطاع معناها با نسل‌هاي جديد شده و گسترش رسانه‌ها فهم از وضعيت ديرين اقليم را از ما دريغ كرده است.اجبار و الزام فهم مجدانه و مشاركت جويانه تناسب «امكان» و «مصرف» اصل مهمي‌ا ست كه به ساماندهي اشكال حكومت مي‌انجامد، هويت جمعي را كه اساس همزيستي است خلق مي‌كند، مفهوم عدالت در توليد و توزيع تنعمات را سرپرستي مي‌كند، آستانه اميد به زندگي را تعادل مي‌بخشد، تاب‌آوري و تحمل را در سختي‌ها صورتبندي مي‌سازد، و از همه مهم‌تر دولت- ملت‌ها را به مجال و فرصت ظهوري توسعه‌ساز نائل و واصل مي‌گرداند. از اين رو ما در موضوع آب با سياست‌هاي آبي روبه‌رو نيستيم، بلكه «با آب- بنيادي» روبه‌رو هستيم كه خود مي‌تواند هم به زوال و انحطاط سياست منجر شود يا بر عكس به ايجاد و شكوه منجر شود. در تاريخ وقايع دولت‌ها و ملت ما، مهم‌ترين خدمت سعادت‌آفرين دولت‌هاي پيشين، در كنار ساخت طرق و شوارع، در صدر فعاليت‌ها، به نقش آنان در ايجاد، احداث يا اصلاح رودها و نظام آب‌رساني اشاره شده است. هنوز گفتمان «سياست اول» در ديوانسالاري ايران «آب-بنيادي» است، مادام كه اقليم ما شبيه روزگاران گذشته باشد. كم كاري مهلكي كه در خصوص استمرار دانش هم فهمي در شناخت اقليم و تداوم فرهنگ آب-بنيادي رخ داده، نقش دولت را در تداوم آن مسير فرهنگ كهنسال آب‌- بنيادي با تكيه بر مفاهمه‌اي ملي برجسته كرده است. بيش و پيش از هر چيز سياست داخلي و خارجي بايد ايستاده بر آب بنيادي خود را باز تعريف و سامان بخشي كند و‌گر نه كمبود آب به فقدان ارتباط فرهنگي منجر مي‌شود و بقاي ما وابسته است به تنظيمات درون‌زاي ديوانسالاري‌اي كه توانايي توليد مجدد گفتمان آب بنيادي در فرهنگ آب‌محور را برخوردار باشد. به بيان بازاري و خانگي، دستگاه و ماشين دولت مجبور است به تنظيمات كارخانه (آب بنيادي سنت‌ها و فرهنگ هويت‌ساز ما) برگردد تا توانايي برنامه‌نويسي را به چنگ آورد.

۲- ايجاد حكمراني آب

در بند يك توجه به اصل مهم آب بنيادي را به اختصار گفتيم و حال مي‌توانيم بگوييم، اگر در اين شرايط براي مصارف آبي تدبيري انديشيده نشود و حكمراني آب در كشور اصلاح نشود قطعا كمبود آب در ايران يكي از عوامل محدود‌كننده اصلي توسعه پايدار و فعاليت‌هاي اقتصادي در اين دهه و دهه‌هاي آينده خواهد بود. توزيع غيريكنواخت آب از نظر مكاني و زماني، وجود بيشترين تقاضاي آب در زمان وقوع كمترين بارندگي، نبود توازن بين عرضه و تقاضاي آب، محدوديت و كاهش منابع آب، كيفيت نامناسب آب سفره‌هاي زيرزميني، پيشروي آب‌هاي شور، دفع نادرست فاضلاب‌هاي خانگي و پساب‌هاي صنعتي، بالا بودن هزينه‌هاي تامين آب جديد، رقابت شديد بين گروه‌هاي مصرف‌كننده آب به دليل كم بودن منابع آبي‌، استفاده ناكارآمد بهاي به حساب نيامده‌ در بخش شهري و مكانيسم قيمت‌گذاري ناكارآمد بهاي آب، برخي مشكلات آبي كشور است كه مديريت منابع آبي را در اجراي برنامه‌هاي توسعه كشور دچار پيچيدگي كرده است.

3- مديريت تلفيقي منابع آبي، رويكرد مدبرانه

متاسفانه استراتژي‌ها و اهداف بلندمدت مديريت راهبردي آب در سال‌هاي گذشته، بدون برقرار كردن تعادل بين تقاضا و عرضه منابع آب موجود به فقدان مديريت تلفيقي منابع آبي در برنامه‌هاي توسعه پايدار كشور منجر شده است. دستيابي به يك تعادل نسبي در زمينه عرضه و مصرف آب يك اصل اساسي و ضروري است. البته اين مهم جز با ايجاد يك نظام جامع مديريت آب ميسر نيست و هر چند در نگرش جهاني جديد، آب كالايي اقتصادي- اجتماعي استراتژيك است و يكي از نيازهاي اوليه انسان محسوب مي‌شود اما همواره از ذكر اين نكته نبايد غافل شد كه همين كالا در سرزمين ما همواره سياست‌ساز بوده است. مديريت تلفيقي منابع آبي ايران يكي از ابزارهاي دانش‌ورزي و تدبيرآفريني در اصلاح مسير حكمراني آب است كه از طريق برقراري تعادل مديريتي بين تقاضا و عرضه آب امكان‌پذير است. هدف اصلي مديريت تلفيقي منابع آبي در توسعه پايدار ايجاد توسعه و تقويت برنامه‌هاي كارآمد و عادلانه در منابع آبي است كه بر پايه تركيب‌پذيري مديريت تامين با مديريت تقاضاي آب استوار است و جنبه‌هاي زيست‌محيطي، اجتماعي و اقتصادي را نيز در نظر مي‌گيرد. تدبيرآفريني با رويكرد مديريت تلفيقي منابع آبي، آب را به عنوان يك كالاي اقتصادي، اجتماعي و زيست‌محيطي در نظر مي‌گيرد و مديريت منابع آبي در توسعه پايدار را در چارچوبي يك‌پارچه و واحد در نظر مي‌گيرد. تدبيرآفريني با رويكرد مديريت تلفيقي منابع آبي منجر به كاهش تقاضاي آب، افزايش راندمان مصرف آب و جلوگيري از آلوده شدن يا نابود شدن منابع مي‌شود.

۴- احياي نگرش توسعه پايدار مبتني بر دانايي

احياي نگرش توسعه پايدار، توسعه مبتني بر دانايي، رشد اقتصاد ملي دانايي‌محور و حفظ محيط زيست و آمايش سرزمين و توان منطقه‌اي، از الزامات اصلاح حكمراني آب و پايه‌گذاري براي استراتژي مديريت تلفيقي و محافظت از منابع آبي و توسعه پايدار در كشور با به‌كارگيري از راه‌بردهاي مديريت دانايي‌محور در كشور كه يكي از مهم‌ترين آنها، استفاده از فن سالاران و متخصصان و خبرگان است. بنابراين لازم است نگرش مديريت جامع و توامان عرضه و تقاضا در كل چرخه آب با رويكرد توسعه پايدار در واحدهاي طبيعي حوضه‌هاي آبريز با لحاظ كردن ارزش اقتصادي آب، آگاه‌سازي عمومي و مشاركت مردم‌، به‌گونه‌اي برنامه‌ريزي و مديريت كند تا در پايان دولت چهاردهم تراز منفي سفره‌هاي آب بهبود قابل توجهي يابد. همين جا شايسته يادآوري‌ا ست كه مولفه «دانايي»، اصطلاح مفهومي صرفا فن‌سالارانه نيست، اصطلاحي فني است كه به دامنه گسترده اپيستمه مربوط است، نوعي حاصل و مخرج مشترك فن‌سالاري دانش جهان امروز و آموزه‌هاي خرد جمعي كه طي هزاران سال مردمان هر سرزميني كسب كرده‌اند. ايجاد اين سامانه دانشي، كه «علم روز» و «خرد مردم» را در يك دستگاه پيش‌انديش مديريت گرد هم مي‌آورد، در كنار هم و توأمان، مي‌توانند برنامه‌نويسي، قانون‌سازي و توليد رويه‌هاي فني را اثربخش و توان افزا كنند. پابه‌پاي اخذ تجارب مردم در آبخوان‌/آبخيزداري، هوتك‌ها، سد يا گوره‌هاي خاكي، سيل‌بندها، جانمايي انهار قديم، قنات‌ها، كال‌ها، تقسيم آب و ساير، علوم مدرن آب و حفظ آن‌كه در آكادمي پرورده شده نيز بايد به كار بسته شود. اصلاح و كاربست رويه‌هاي مردمي و انطباق و همسازي آنها با جهانِ علوم امروزه ضروري خواهد شد هنگامي كه بدانيم علوم مدرن از اساس داراي ايده سرزميني‌ا ست. از اين بابت است كه نهاد كارشناسي چنانكه نمي‌تواند تنها مقلد تجارب مردمي باشد، همچنين نيز نمي‌تواند فقط به دانشي انتزاعي و بي‌عنايت به اقليم (به عنوان نظريه غالب) براي مرحله اجرا پيشنهاد كند. گروه‌هاي استاني در پيش فصل برنامه‌نويسي و دستورالعمل‌سازي در عين دارابودن تخصص علمي روز جهاني، اقتضائات تجارب خرد جمعي آن استان را نيز به انبوهه دانشي‌ِ خود بيفزايند. دولت به عنوان كارگزار، شرط مداخله‌گرِ توجه به خرد جمعي مردم را به عنوان دانش پيشيني به نظام برنامه‌ريزي بازگرداند، تا در اصلاح رويه‌ها با مشاركت مردم مناطق به ياري ايده‌هاي آزموده شده شتاب ايجاد شود.

۵- اصلاح ارزش اقتصادي آب

پيشنهاد مي‌شود ارزش اقتصادي آب در هر يك از حوضه‌هاي آبريز، با لحاظ ارزش ذاتي و سرمايه‌گذاري، براي بهره‌برداري حفاظت و بازيافت، در برنامه‌هاي بخش‌هاي مصرف منظور شود. به منظور تسريع در اجراي طرح‌هاي استحصال، تنظيم، انتقال و استفاده حداكثري از آب‌هاي رودخانه‌هاي مرزي و منابع آب مشترك، دولت خود را به اقدامات فوري زير موظف بشمارد.

در قدم اول: و به طريق اضطرار (با ترجيح) در نهاد رياست‌جمهوري يا (در صورت وجود موانع) در يكي از وزارتخانه‌هاي امور خارجه يا كشور، معاونت ديپلماسي آب را به منظور يكدست كردن سياست‌گذاري در آب‌هاي رودخانه‌هاي مشترك تعبيه و تأسيس نمايد. همچنين، دوم: در گام تكميلي و به‌فوريت، سالانه دو درصد از مجموع اعتبارات طرح‌هاي تملك دارايي‌هاي سرمايه‌اي بودجه عمومي را در لوايح بودجه سنواتي، تحت برنامه‌اي مستقل منظور كند. اين مبلغ در چارچوب موافقتنامه‌هاي متبادله بين سازمان مديريت و برنامه‌ريزي كشور و وزارت نيرو (يا ديگر نهادهاي صف و اجرايي) براي عملياتي كردن طرح‌هاي مهم و اثربخش، به صورت صد درصد تخصيص يابد. نهاد بالادست (معاون هماهنگ‌سازي ديپلماسي‌ِآب در رياست‌جمهوري يا وزارت خارجه/كشور) كه نظارت ستادي و تاييد استصوابي تخصيص بودجه را بر عهده مي‌گيرد، براي دو اقدام پيشيني و پسيني چنين فعاليت بزرگ و فورس‌ماژوري، يعني ۱: دانش‌سازي براي پيدايي دانش قابل اجرا و ۲: تحصيل و اخذ خردبومي و عمومي‌ِ آباداني مي‌تواند از گروه‌هاي دانش‌بنيان به نحو مطلوبي بهره گيرد. سنجش موثر شدن پژوهش و عمليات مرهون دقت نظر اين نهاد بالادست خواهد بود.

اينك مساله آب در ايران قابل چشم‌پوشي نيست و نمي‌توان با سهل‌گيري، حواله به آينده‌اش كرد. فوريت در خرج و صرف قدرت حاكميت، اولين شرط حل و فصل آن است، وگرنه آينده، همچون شمشيري دو دم، بر تن ملت و دولت توأمان زخم خواهد زد. اعتماد * پژوهشگر و محقق حوزه انرژي

زخم قاچاقچیان بر تن جنگل‌های هیرکانی

در دل شمال، جایی میان مه و سکوت، جنگل‌های هیرکانی ایستاده‌اند؛ بازماندگانی از میلیون‌ها سال پیش، که ریه‌های زمین لقب گرفته‌اند، اما این نفس‌های سبز، این میراث کهن، این روز‌ها زیر سایه‌ی غفلت و سودجویی، یکی‌یکی خاموش می‌شوند.

غفلت برخی مسئولان، همان خلأ تلخی است که فرصت را به دست جنگل‌خواران و سودجویان داده است؛ کسانی که بی‌هیچ واهمه‌ای، در روز روشن پا به قلب جنگل می‌گذارند، درختان را از ریشه تا شاخه با دقتی شوم انتخاب می‌کنند و تک‌زنی را به هنر غارت بدل کرده‌اند.

مازندران، با آن‌همه وسعت جغرافیایی، تنوع اقلیمی و منابع طبیعی بی‌بدیل، این روز‌ها قربانی زیاده‌خواهی چنگ‌اندازانی‌ست که هیچ‌گاه سیر نمی‌شوند؛ دیگر تنها تبر‌های پنهانی در کار نیست؛ غارت جنگل‌ها حالا با توجیه‌هایی رسمی همچون تعریض جاده، گازکشی، یا عبور کابل مخابرات، صورت می‌گیرد.

در الیمالات نور، در دل بندپی شرقی بابل، و در جنگل‌های کهنسال بهشهر، درختانی با عمر ۷۰ سال یا بیشتر، یکی‌یکی زمین‌گیر شده‌اند، اما فاجعه، فقط در قطع درخت نیست؛ فاجعه، آنجاست که در گلیران بندپی، قاچاقچیان، پوست درختان را با داس و تبر می‌کَنند؛ کت‌زنی می‌کنند؛ تا درخت، آرام‌آرام بمیرد، خشک شود، و بعد، همان‌ها برگردند و با لبخندی سرد، او را به نام «درخت خشک» ببرند.

این سلاخیِ سبز، نه فقط قطع یک تنه درخت، که بریدن نفس زمین است؛ بریدن ریشه هویتی‌ست که نسل‌ها در پناه سایه‌اش زیسته‌اند؛ و پرسش این‌جاست: چه کسی پاسخگوی مرگ تدریجی جنگل‌های هیرکانی خواهد بود؟ این سلاخی، نفس درختان را به مرور زمان تنگ می‌کند و باعث مرگ آنان در مدت زمان کوتاه می‌شود؛ این افراد بعد از چند ماه دوباره به محل حادثه برمی‌گردند و اقدام به قطع درختان به بهانه خشک شدن می‌کنند تا جیبشان را با این سلاخی پر کنند.

منطقه جنگلی زیبای هیرکانی بندپی بابل که مدتهاست قاچاقچیان به درختان بکر و سر به فلک کشیده آن که از دو یخبندان تاریخی جان سالم بدر بردند. طمع کردند و دست پر طمع انسان با چنگال پر طمع خود که بر گردن نحیف درختان هیرکانی چنبره زده است این روز‌ها با روش نوین دست به کار شده‌اند.

جنگل‌های هیرکانی بندپی شرقی و غربی و بخش زیبای بابلکنار همیشه مورد توجه گردشگران داخلی و خارجی بوده و هست به‌خصوص جنگل‌های سر به فلک کشیده هیرکانی بخش بندپی شرقی که گردشگران زیادی را در تمام فصول سال جهت بازدید از مناظر چشم نواز خدادی به سمت خود می‌کشاند و اگر سرمایه‌گذاران در این بخش‌ها دست به کار شوند به جرات می‌توان گفت زیباترین جاذبه گردشگری را می‌توان در این سه بخش ایجاد کرد.

قصه تازه گلیران چیست؟

اگر به سنت بالادست بندپی بابل حرکت کنید در ۷۰ کیلومتری جنوب بابل و در دل جنگل‌های هیرکانی بندپی شرقی روستای گلیران قراردارد و در دل این روستا معدن زغال سنگی به همین نام واقع شده است؛ این معدن در سال ۵۵ آغاز به کار کرد و در سال ۱۳۷۵ به بخش دولتی سپرده شد و سپس در سال ۱۳۸۳ بعد از کش و قوس‌های فراوان دوباره به بخش خصوصی واگذار شد و در پی این واگذاری دچار مشکلات مختلفی شد و بعد از مدت‌های زیاد در سال ۹۶ و با حمایت دولت با حضور استاندار وقت این معدن دوباره آغاز به کار کرد.

در سال‌های گذشته قصه گلیران در رسیدن جاده به معدن وقوع درختان توسط قاچاقچیان ختم می‌شد، اما این روز‌ها صفحه تازه نوشته توسط جنگل‌خوران به این سریال پر تکرار گلیران اضافه شد؛ صعب‌العبور بودن منطقه جنگلی گلیران برای ماشین‌های سنگین حمل مواد زغال سنگ باعث شد تا مسئولان به فکر احداث و یا تعریض جاده منتهی به گلیران بیفتند که این تعریض باعث مرگ درختان هیرکانی به روش قطع با اره موتوری شده بود.

مسئولان وقت معتقد بودند که، با توجه به شرایط جغرافیایی و مکانی معدن گلیران، احداث این راه سبب افزایش تولید و انتقال سریع‌تر مواد استخراج شده به شرکت ذوب‌آهن اصفهان خواهد شد و برای رسیدن به اهداف فوق الذکر دستور تعریض جاده صادر شد؛ بر‌اساس نظر کارشناسان قرار بود این جاده به عرض ۶ متر و ۸۰ سانتی متر باشد، اما اکنون عرض جاده به ۱۰ متر هم رسیده است.

۳۵۰ میلیارد تومان برای تعریض این جاده هزینه شد که سئوالات زیادی را در اذهان مردم ایجاد کرد، اما تعریض بیش از حد جاده اکنون باعث رانش جاده و کندن برخی از درختان از ریشه شده است.

یکی از اهالی بخش بندپی گفت: گلیران یکی از مناطق مهم برای گردشگری است، چون منطقه سراشیبی تندی دارد و در طول سال نیز با استقبال روبه‌روست.

وی افزود: گوسفندان هم به راحتی از تپه بالا می‌روند پس یکی از بهترین مکان‌ها برای چرای دام گلیران و روستا‌های اطراف به خصوص در تابستان و فصول گرم سال است. ما برای چرای دام زمین‌های خالی از درخت که علف‌های سرسبزی دارد را انتخاب می‌کنیم و جا‌هایی که درخت زیاد است سایه درخت مانع از رشد علف می‌شود.

وی در ادامه افزود: کت‌زنی از قدیم بوده و بعضی از دامداران برای اینکه زمین خالی از درخت شود تا علف بیشتری رشد کند و سرسبزتر شود این روش اشتباه را به‌کار می‌بردند؛ معمولا دامداران همیشه داس و تبر کوچکی که دسته بلندی به همراه دارند هم برای دفاع از خودشان در مقابل حیوانات و هم برای علف‌چینی به خصوص علف و هم برای گرفتن چوب، اما خیلی کم از دامداران برای کت‌زنی استفاده می‌کنند.

وی گفت: دامداران حافظ جنگل و درختان هستند ولی خوب افراد خاطی هم پیدا می‌شوند که برای سود خودشان از منابع ملی هم نمی‌گذرند.

حسین حسین پور رییس اداره منابع طبیعی و آبخیز داری بابل و بابلسر ضمن گلایه اظهار داشت: متاسفانه کلمه کت‌زنی در برخی رسانه‌ها با نام تک‌زنی به‌کار برده شده که این کلمه اشتباه است و کلمه صحیح کت‌زنی است و قاچاقچیان درخت را قطع کرده و می‌برند و ردی از خود به‌جا نمی‌گذارند تا شناسایی شوند.

وی تاکید کرد: کت‌زنی روشی بوده که دامداران برای باز کردن فضای بیشتر جهت نور‌گیری و رشد علف جهت چرای دام به‌کار می‌برند تا فضا آزاد شود و دام چرای بیشتری داشته باشد؛ کت زنی در اصل با استفاده از ابزار تیزی مانند تبر و داس تنه درخت را که نزدیک ریشه است و چند سانتیمتر با ریشه فاصله دارد انتخاب کرده و درخت را با تبر زخمی می‌کند و برای استتار این کار خلاف، با سرشاخه‌ها و ساقه‌های خشک درختان به زمین افتاده و خشک شده این زخم درخت را می‌پوشاند تا مخفی بماند و به مرور زمان این زخم به عمق درخت آسیب زده و باعث خشک شدن درخت می‌شود.

وی در ادامه افزود: دامدار به بهانه خشک شدن درخت اقدام به قطع آن می‌کند تا فضا آزاد شود و نور خورشید به زمین بتابد و علف‌های تازه و بیشتری رویش کند و برای چرای دام خود از این چرای جدید استفاده کند.

رئیس منابع طبیعی و آبخیزداری بابل و بابلسر و فریدونکنار عنوان کرد: مردم بخش‌های مختلف شهرستان بابل گزارشی مبنی بر کت‌زنی به ما اطلاع ندادند؛ اگر مردم از این اتفاق خبر یا فیلم و گزارش دارند حتما به منابع طبیعی و یا ماموران ما اطلاع دهند تا در اسرع وقت این گزارش پیگیری و با افراد خاطی برخورد قانونی شود.

وی تصریح کرد: مردم شریف مازندران هر گونه کار خلاف در حوزه منابع طبیعی وقطع درخت وتجاوز به حریم منابع طبیعی را با سامانه ۱۵۰۴ و ۱۳۹ اطلاع دهند.

محمد علی امامقلی زاده کارشناس ارشد آموزش و ترویج منابع طبیعی و آبخیزداری شهرستان بابل هم به تسنیم گفت: کت‌زنی یکی از تخلفاتی است که توسط افرادی سودجو که قاچاقچیانی هستند که در جوار یا در داخل اراضی ملی وارد شده و در داخل جنگل زندگی کرده و به منظور افزایش سطوح اراضی خویش و یا کسب درآمد نامشروع از فروش چوب آلات جنگلی مبادرت به کندن بخشی از پوست تنه درختان با استفاده از جسم برنده نظیر داس و تبر یا بعضاً اره موتوری کردند ایجاد می‌شود و با این عمل شنیع ارتباط آوند‌های آبکش درخت که کار انتقال شیره خام و پرورده را به اندام‌های بالایی درخت مانند شاخ و برگ را بر عهده دارند قطع نموده و بدین صورت پس از چند سال درخت کت خورده خشک و از هستی ساقط می‌شود.

این کارشناس ارشد مهندسی منابع طبیعی تاکید کرد: عمل یاد شده به استناد ماده ۴۶ قانون حفاظت و بهره برداری از جنگل‌ها و مراتع مصوب سال ۱۳۴۶ و اصلاحیه‌های بعدی آن توسط قانونگذار جرم انگاری شده که مفاد آن مشخص است.

این مسئول یاد آور شد: ماده ۴۶ قانون حفاظت و بهره برداری از جنگل‌ها و مراتع اصلاحی سال ۸۲ عنوان کرده هر کسی مبادرت به کت زدن یا روشن کردن آتش در تنه درخت جنگلی کند به حبس از سه ماه تا یکسال محکوم خواهد شد و جریمه نقدی کت زدن یا پی زدن یا روشن کردن آتش در تنه درخت جنگلی، از ۳۰ میلیون ریال تا ۷۵ میلیون ریال است.

وی گفت: درختان موضوع ماده (۱) قانون حفظ و حمایت از منابع طبیعی و ذخایر جنگلی کشور مصوب ۱۳۷۱ و گونه‌های کهور، آکاسیا و کنار، هفتاد و پنج میلیون ریال برآورد شد و جرائم دیگری نیز در نظر گرفته شده است. منبع تجارت نیوز

از زمين ترك‌خورده تا شهرهاي لبريز

سايه بلند مهاجرت آبِی

آدينه اسفندياري

خشكسالي‌هاي پياپي، كاهش بي‌سابقه بارندگي، افت شديد سطح آب سدها و تخليه منابع زيرزميني، ايران را در آستانه يك بحران بزرگ زيست‌محيطي و اجتماعي قرار داده است.

مناطقي كه زماني قطب‌هاي كشاورزي، صنعتي يا جمعيتي كشور بودند، امروز با كمبود شديد آب دست و پنجه نرم مي‌كنند.

كارشناسان از «نقشه نابرابر آبي ايران» سخن مي‌گويند؛ جايي كه فلات مركزي با بيش از ۷۰ درصد جمعيت كشور، تنها ۱۰ درصد منابع تجديدپذير آب را در اختيار دارد.

اين نابرابري حالا با موجي از مهاجرت‌هاي اقليمي، مهاجرت از مناطق خشك به شهرهاي برخوردار يا حاشيه‌هاي كلانشهرها همراه شده است؛ مهاجرتي كه نه‌تنها مشكلات مناطق مبدا را رها نمي‌كند، بلكه مقصد را هم با بحران جديدي مواجه مي‌سازد. با شدت‌ گرفتن خشكسالي و كاهش ۴۰‌درصدي بارش‌ها نسبت به ميانگين بلندمدت، فلات مركزي ايران در آستانه فروپاشي تعادل آبي و جمعيتي قرار گرفته است.

استان‌هايي چون اصفهان، تهران، كرج، قم و مشهد كه همزمان ميزبان جمعيت بالا و منابع آبي اندكند، امروز با بحران مضاعفي روبه‌رو شده‌اند: نه آب هست، نه امكان جبران از منابع زيرزميني باقي مانده.

كارشناسان نسبت به تداوم روند فعلي هشدار مي‌دهند؛ مهاجرت‌هاي اقليمي از استان‌هاي جنوبي، مركزي و شرقي به استان‌هاي شمالي و برخوردار از منابع آبي آغاز شده و به سرعت در حال افزايش است. انتقال آب ديگر پاسخگو نيست و اگر سياستگذاران هرچه سريع‌تر به تعادل ميان ظرفيت زيستي مناطق و تراكم جمعيتي توجه نكنند، كشور با موجي از پيامدهاي اجتماعي، اقتصادي و امنيتي روبه‌رو خواهد شد.

مهاجرت اجباري، آب نيست

محسن موسوي، كارشناس حوزه آب، در گفت‌وگو با روزنامه اعتماد با اشاره به شرايط اقليمي كشور، وضعيت سال جاري را يكي از سال‌هاي خشك ارزيابي مي‌كند و مي‌گويد: «امسال با حدود ۴۰ درصد كاهش بارش نسبت به ميانگين بلندمدت مواجه هستيم. در برخي استان‌ها مانند كهگيلويه و بويراحمد و سيستان و بلوچستان، خشكسالي شدت بيشتري دارد. البته خشكسالي بخشي از طبيعت ايران است و نبايد در سال‌هاي پر بارش، دچار غرور شويم. آمادگي براي مواجهه با سال‌هاي خشك بايد به يك اصل در سياستگذاري تبديل شود.» او با تاكيد بر ضرورت نگاه منطقه‌اي به مساله آب توضيح مي‌دهد: «ايران شش حوزه اصلي آبريز دارد. يكي از مهم‌ترين و البته بحراني‌ترين آنها، حوزه فلات مركزي است. اين حوزه شامل استان‌هاي پرجمعيتي چون تهران، اصفهان، شيراز، مشهد، قم و قزوين مي‌شود و بيش از ۷۰ درصد جمعيت كشور را در خود جاي داده است. اما تنها ۱۰‌درصد منابع آب تجديدپذير كشور در اين حوزه قرار دارد. اين عدم تعادل، فشار مضاعفي بر منابع آبي اين منطقه وارد كرده است.» موسوي ادامه مي‌دهد: «بر خلاف فلات مركزي، حوزه‌هايي مانند سه استان شمالي يا جنوب غربي كشور، به دليل برخورداري از بارش مناسب و منابع تجديدپذير آب، آسيب‌پذيري كمتري دارند. اما فلات مركزي در سال جاري يكي از خشك‌ترين دوره‌هاي خود را سپري مي‌كند. سدهايي مانند الغدير ساوه تقريبا خالي هستند، سد زاينده‌رود تنها ۱۵ درصد از حجم خود را در اختيار دارد و سدهاي لتيان و كرج نيز با كاهش شديد آب روبه‌رو هستند.» اين كارشناس آب با اشاره به بحران آب زيرزميني در فلات مركزي هشدار مي‌دهد: «متاسفانه طي ۳۰ سال اخير، با توسعه بي‌رويه كشاورزي و برداشت‌هاي بي‌حساب از منابع زيرزميني، عملا ذخاير اين منابع تخليه شده‌اند. در شرايطي كه آب سطحي نداريم، ديگر امكان جبران از طريق آب‌هاي زيرزميني نيز وجود ندارد.»

او با اشاره به افزايش مهاجرت به شهرهاي مركزي مي‌افزايد: «شهرهايي مثل اصفهان، تهران و كرج به دليل برخورداري از زيرساخت‌هاي آموزشي، درماني و رفاهي، مقصد بسياري از مهاجران هستند. هر سال بيش از ۳۰۰ هزار نفر به تهران مهاجرت مي‌كنند. اين در حالي است كه همين شهرها در قلب فلات مركزي و در معرض شديدترين فشارهاي آبي قرار دارند.»

موسوي در پايان هشدار مي‌دهد: «فلات مركزي هم پايتخت كشور را در خود جاي داده و هم بيش از ۷۰ درصد صنايع اصلي در اين منطقه مستقر هستند. با تداوم شرايط فعلي، نه تنها منابع آبي، بلكه زيرساخت‌هاي جمعيتي و اقتصادي اين منطقه نيز با بحران روبه‌رو خواهند شد. لازم است دولت و نهادهاي مسوول، هر چه سريع‌تر براي نجات فلات مركزي برنامه‌اي جامع و راهبردي تدوين كنند.» 

زنگ خطر تعادل زيستي

بحران آب و مهاجرت‌جمعيت زنگ خطر تعادل زيستي در ايران است. مسعود اميرزاده، كارشناس حوزه آب، با اشاره به اثرات اجتماعي كم‌آبي تاكيد مي‌كند كه آب، عاملي تعيين‌كننده در شكل‌گيري سكونتگاه‌هاي انساني و پراكندگي جمعيت به شمار مي‌رود. او توضيح مي‌دهد كه در شرايط طبيعي، جمعيت متناسب با ظرفيت آبي يك منطقه توزيع مي‌شود؛ به اين معنا كه هرچه منابع آبي يك ناحيه بيشتر باشد، تراكم جمعيت نيز در آنجا افزايش مي‌يابد و برعكس. اميرزاده اضافه مي‌كند كه اين الگوي طبيعي طي دهه‌هاي اخير در ايران به‌واسطه انتقال گسترده آب از مناطق داراي منابع آبي به مناطق كم‌آب، تغيير مي‌كند. او تهران را نمونه‌اي بارز معرفي مي‌كند كه فراتر از توان طبيعي‌اش، با انتقال آب پذيراي جمعيتي سنگين‌تر از ظرفيت واقعي شده است. همين وضعيت را در شهرهايي مانند اصفهان، شيراز و بندرعباس نيز شاهد هستيم؛ شهرهايي كه اكنون با رشد فزاينده جمعيت و كمبود منابع آبي روبه‌رو هستند.

اين كارشناس در ادامه مي‌گويد: اكنون در مرحله‌اي قرار داريم كه رشد جمعيت از ميزان آب قابل انتقال پيشي گرفته است و منابع تامين‌كننده آب نيز خود با كمبود مواجهند. به گفته او، اين شرايط موجب جابه‌جايي جمعيت و بروز پديده «مهاجرت آبي» مي‌شود؛ مهاجرتي كه اكنون به‌صورت محسوس از استان‌هاي خشك به مناطق داراي منابع آبي، به‌ويژه استان‌هاي شمالي، در حال انجام است. اميرزاده نمونه‌هايي از اين مهاجرت را ذكر مي‌كند: مهاجرت ساكنان سيستان به گلستان يا خروج جمعيت از كوير مركزي به سمت استان‌هاي شمالي نظير مازندران و گيلان. همچنين اشاره مي‌كند كه بسياري از ساكنان روستاها به حاشيه شهرهايي چون تهران مهاجرت مي‌كنند، چون هنوز امكان دسترسي به آب، گرچه محدود، وجود دارد و همين امر محركي براي رشد جمعيت در اين مناطق شده است. او هشدار مي‌دهد كه اسكان در اين مناطق، پايدار نيست و در صورت بروز اختلال در منابع انتقالي، تعادل شكننده فعلي فرو مي‌پاشد و بحران به مرحله حادتري وارد مي‌شود. از نگاه او، اين تعادل‌هاي موقتي فقط مساله را به تعويق مي‌اندازند و باعث مي‌شوند با گذشت زمان، شدت آسيب‌ها و هزينه‌هاي اجتماعي و زيست‌محيطي افزايش يابد. اميرزاده تاكيد مي‌كند كه ظرفيت زيستي كشور و توزيع جمعيت بايد بر اساس توان ذاتي مناطق تنظيم شود. او تجربه‌هاي انتقال آب را در ايران عموما ناموفق توصيف مي‌كند و معتقد است پروژه‌هاي انتقال بين‌استاني بدون ارزيابي كامل پيامدهاي اقتصادي، اجتماعي و زيست‌محيطي اجرا شده‌اند. او به پروژه انتقال آب از اليگودرز به قم اشاره مي‌كند و مي‌گويد: اين اقدام باعث ايجاد گره جمعيتي بزرگي در منطقه‌اي شده كه از نظر منابع آبي بسيار شكننده است. به گفته او، نبود ارزيابي علمي و فشارهاي ناشي از منافع گروهي و مافياهاي آب، موجب تصميم‌گيري‌هايي شده كه بيش از آنكه بر پايه منطق و مطالعات مهندسي باشد، تابع موازنه‌هاي قدرت و نفوذ سياسي است.

اميرزاده مي‌افزايد كه نمونه‌هايي مانند تهران و اصفهان به وضوح نشان مي‌دهند كه چگونه جمعيت به دنبال منابع آب حركت مي‌كند و هشدار مي‌دهد كه چنانچه اين الگوي نامتعادل ادامه يابد، با بحران‌هاي شديدتري روبه‌رو خواهيم شد. او در پايان تصريح مي‌كند كه تجربيات جهاني نيز نشان مي‌دهند كه انتقال آب، راه‌حل بلندمدتي براي بحران كم‌آبي نيست و بايد به‌جاي آن، به سمت تعادل پايدار بين جمعيت و ظرفيت‌هاي بومي هر منطقه حركت كرد.

مهاجرت اقليمي به شمال

يك تصوير نگران‌كننده وجود دارد، بحران آب در ايران تشديد مي‌شود و مهاجرت اقليمي به استان‌هاي شمالي ادامه دارد. پويا فرحاني، دكتري مديريت محيط زيست در گفت‌وگو با روزنامه اعتماد در اين باره مي‌گويد: ايران در سال‌هاي اخير با تشديد بحران آب مواجه است كه پيامدهاي گسترده‌اي بر زندگي شهروندان، اقتصاد ملي و تحولات اجتماعي مانند مهاجرت درون‌مرزي يا به عبارت ديگر، مهاجرت اقليمي به همراه دارد. كاهش بارندگي‌ها، مديريت نادرست منابع آبي سطحي و زيرزميني و الگوهاي مصرف غلط همگي منجر به كاهش شديد ذخاير آبي كشور و ورود به يك بحران بي‌سابقه شده‌اند.

بر اساس اطلاعات منتشرشده در برخي سايت‌هاي خبري، استان‌هاي مركزي، شرقي و جنوبي ايران بيشترين آسيب را از خشكسالي‌ها و كمبود منابع آبي مي‌بينند. كاهش منابع آبي و نبود بارش‌هاي مناسب در فصل‌هايي كه انتظار بارندگي مي‌رود، باعث افت توليدات كشاورزي و حتي صنايع وابسته به آب شده است. ايران از اواسط سال ۱۳۹۸ وارد دوره‌اي از خشكسالي مي‌شود كه تقريبا تمامي استان‌ها را تحت تاثير قرار داده است. بر اساس آمار وزارت نيرو، ميزان بارش سالانه كشور حدود ۱۵ درصد كمتر از ميانگين بلندمدت است كه زنگ خطري جدي براي مديران منابع آب به شمار مي‌رود. اين بحران آب، بحران مهاجرت اقليمي را نيز به همراه دارد. طبق آماري كه سايت خبري اقتصاد آنلاين در سال ۱۴۰۲ منتشر كرده، حدود ۸۰۰ هزار نفر از فلات مركزي ايران به استان‌هاي شمالي مهاجرت كرده‌اند كه اين رقم در سال‌هاي اخير بيشتر نيز شده است.

 دلايل اصلي اين مهاجرت نابودي كسب‌وكارهاي وابسته به آب مانند كشاورزي و تغييرات شديد اقليمي است كه زندگي در مناطق آسيب‌ديده را غيرقابل تحمل مي‌كند. مناطق روستايي كه تاب‌آوري كمتري دارند، به‌شدت خالي از سكنه مي‌شوند. اين مهاجرت علاوه بر تاثيرات منفي بر مناطق مبدا، فشار قابل توجهي بر ظرفيت اكولوژيكي مناطق مقصد وارد مي‌كند و در بلندمدت توازن اكولوژيكي آنها را برهم مي‌زند. در بررسي استان‌هايي كه بيشترين تاثير را از تغييرات اقليمي تجربه مي‌كنند، استان‌هاي فارس، اصفهان، خوزستان، همدان، كرمان، سيستان‌وبلوچستان، خراسان، هرمزگان و يزد ديده مي‌شوند. آمار مركز ملي آمار ايران نشان مي‌دهد استان خوزستان بيشترين نرخ مهاجرت را دارد و پس از آن استان‌هاي همدان، سيستان‌وبلوچستان و كرمان در رتبه‌هاي بعدي قرار دارند. پايگاه خبري يافته در سال ۱۴۰۱ گزارش مي‌دهد استان آذربايجان غربي حدود ۶ ميليون نفر از ساكنان اطراف درياچه اروميه را به دليل مهاجرت ناشي از كم‌آبي از دست داده است كه رقم قابل توجهي به شمار مي‌رود.

در نهايت، بحران‌هاي آب و خشكسالي شديد در استان‌هاي مركزي، جنوبي و غربي ايران باعث شده اين مناطق بيشترين نرخ مهاجرت اقليمي را تجربه كنند. ادامه روند خشكسالي و كمبود منابع آبي در سال‌هاي اخير فشار مهاجرت اقليمي را افزايش مي‌دهد و مهار تبعات اين بحران، نيازمند برنامه‌ريزي دقيق ملي است.اعتماد

 

گوزن زرد دیگر در طبیعت وجود ندارد

گفت‌و‌گوهای عصر ایرانی/سید محمود قاسم پوری -متخصص حیات وحش- از وضعیت بحرانی گونه‌های جانوری ایران می‌گوید

انقراض یوز و پلنگ نوک کوه یخ است/ از بزرگترین پرنده ایران فقط ۲۰ تا مانده/ گوزن زرد دیگر در طبیعت وجود ندارد/ ماهیان خاویار هم در آستانه انقراض اند

گفتگو از حسن ظهوری ــ حیات وحش ایران ضامن بقای ماست. هر گونه‌ای که از بین برود یا رفتارهای ما آن‌ها را در معرض انقراض قرار دهد، گامی به سوی انقراض خودمان برداشته‌ایم. در گذشته به دلیل رفتارهای نادرست باعث شده‌ایم برخی گونه‌ها منقرض شوند یا در خطر انقراض قرار گیرند

برای مثال، یوزپلنگ ایرانی با جمعیتی کمتر از ۲۰ قلاده تقریباً منقرض شده و امیدی به بقای آن در ۲۰ تا ۳۰ سال آینده نیست. گوزن زرد ایرانی نیز در طبیعت وجود ندارد و احتمالاً منقرض شده است؛ اکنون فقط در اسارتگاه‌ها یا مراکز تکثیر زندگی می‌کند. پرندگان، آبزیان، ماهی‌ها، کوسه‌ها و بسیاری از حیوانات دیگر نیز به دلیل رفتارهای ما در معرض خطر انقراض قرار گرفته‌اند.

هر گونه‌ای که منقرض شود، آینده ما را تهدید می‌کند. اکنون زمان آن است که با توقف رفتارهای مخرب، اقداماتی برای نجات حیات وحش در خطر آغاز کنیم؛ هم برای حیواناتی که مانند ما حق زندگی در طبیعت دارند و هم برای بقای نسل انسان. در این گفتگو با دکتر سید محمود قاسم‌پوری، متخصص حیات وحش و کارشناس این حوزه، گفت‌وگو کردیم. او اطلاعات ارزشمند و در عین حال نگران‌کننده‌ای درباره وضعیت حیات وحش ایران ارائه کرد.

دکتر سید محمود قاسم‌پوری مدرک کارشناسی خود را در سال ۱۳۷۲ در رشته شیلات و محیط‌زیست از دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی گرگان دریافت کرده و کارشناسی ارشد و دکتری تخصصی خود را در رشته محیط‌زیست از دانشگاه تربیت مدرس به پایان رسانده است. از سال ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۹، او سمت‌هایی مانند مدیر کتابخانه دانشکده منابع طبیعی و علوم دریایی دانشگاه تربیت مدرس، مدیر پژوهش دانشگاه علامه محدث نوری و مدیر گروه محیط‌زیست دانشگاه تربیت مدرس را بر عهده داشته است

دکتر قاسم‌پوری از سال ۱۳۹۵ عضو اتحادیه بین‌المللی حفاظت از طبیعت (IUCN) و هم‌اکنون عضو کارگروه تخصصی مدیریت حیات‌وحش سازمان حفاظت محیط‌زیست ایران است. او همچنین مدیر مسئول ژورنال بین‌المللی حیات‌وحش و تنوع زیستی بوده و مقالات متعددی در مجلات داخلی و بین‌المللی منتشر کرده است.

بخش‌هایی از گفتگو با دکتر محمود قاسم‌پوری را این‌جا بخوانید:

با افزایش نیاز انسان‌ها به تنوع زیستی در جریان زندگی، این تنوع به‌سرعت در حال از بین رفتن است. ما با وجود نیاز روزافزون، غنای زیستی و تنوع گونه‌های خود را نابود می‌کنیم. بخشی از این تنوع، مانند گونه‌های برجسته‌ای مثل پلنگ و یوزپلنگ که ارزش زیبایی‌شناختی دارند، بیشتر به چشم می‌آیند و برای مردم قابل‌فهم‌تر هستند. اما این‌ها تنها نوک کوه یخ هستند. در زیر این سطح، فجایعی در جریان است؛ گونه‌های کمتر دیده‌شده‌ای مانند انواع ماهیان و پستانداران دریایی، مثل فوک خزری، که تا پیش از کشف لاشه‌هایشان کمتر مورد توجه قرار می‌گرفتند، به دلیل زندگی پنهانشان در دریا نادیده گرفته می‌شدند.

در سال‌های ۹۷ و ۹۸، تلفات گسترده پرندگان در میانکاله گزارش شد. با مجوز اداره کل محیط‌زیست مازندران، نمونه‌هایی به مرکز زمین‌شناسی دانشگاه یاسوج منتقل شد. آزمایش‌ها روی موش‌های آزمایشگاهی نشان داد که سم نوروتوکسین، ناشی از بوتولیسم پرندگان، عامل مرگ بود. این سم، که حتی در مقادیر بسیار ناچیز (چند نانوگرم) می‌تواند پرنده‌ای مثل فلامینگو را از پا درآورد، در آب‌های شیرین ناشی از پسروی دریای خزر و رسوب‌گذاری تشدید شده بود. لایروبی کانال‌ها و ورود آب شیرین، شرایط بی‌هوازی را ایجاد کرد که باکتری کلستریدیوم بوتولینوم را فعال و سم را تولید کرد. در آن سال، حدود ۱۰۰ هزار پرنده تلف شدند، هرچند تعداد واقعی احتمالاً بیشتر بوده، زیرا لاشه‌خوارانی مانند عقاب‌های دریایی، گراز و سگ‌های ولگرد بخشی از لاشه‌ها را از بین بردند.

در مورد فوک‌ها، نقش انسان به‌طور مستقیم پررنگ نیست، اما به‌صورت غیرمستقیم تأثیرگذار بوده است. صید بی‌رویه ماهی کیلکا، به‌ویژه کیلکای آنچوبی که غذای اصلی فوک‌هاست، در دهه ۷۰ به شدت ذخایر این ماهی را کاهش داد. صید این ماهی‌ها که در ستون آب حرکت می‌کنند و هدف اصلی تغذیه فوک‌ها هستند، به کمتر از یک درصد رسیده است. در نتیجه، فوک‌ها به ماهی‌های دیگر، مانند کفال، روی آورده‌اند که چربی کمتری دارند. این تغییر رژیم غذایی باعث شده فوک‌ها بیشتر غذا بخورند و در معرض آلاینده‌های بیشتری قرار گیرند، زیرا ماهی‌های گوشت‌خوار آلودگی بیشتری نسبت به ماهی‌های پلانکتون‌خوار دارند.

در اروپا، به دلیل حذف پلنگ، جمعیت شوکا به آفت تبدیل شده و به محصولات کشاورزی و پوشش گیاهی آسیب می‌رساند. این نمونه نشان‌دهنده تأثیر مداخلات انسانی در برهم‌زدن تعادل اکوسیستم است. مدیریت حیات‌وحش یک علم پیچیده است. شکار کنترل‌شده در قروق‌های خصوصی، با رعایت نسبت‌های سنی و جنسی، می‌تواند شکارچیان را به حافظان طبیعت تبدیل کند. اما این موضوع در ایران به دلیل فقدان مطالعات کارشناسی کافی و نظارت دقیق، با چالش‌هایی مواجه است.

برای مثال، در منطقه علی‌آباد چله‌گازی، شکارچیان قدیمی با توافق جمعی، شکار را برای چند سال متوقف کردند و این «تنفس» به احیای حیات‌وحش منطقه کمک کرد. اما ایجاد قرق‌های خصوصی نیازمند مطالعات دقیق و نظارت است تا حیوانات از مناطق حفاظت‌شده به این مناطق جذب نشوند و تعادل اکوسیستم برهم نخورد.

یوزپلنگ آسیایی در خطر انقراض جدی است. تعداد بالغین این گونه احتمالاً کمتر از ۵۰ رأس (برخی منابع حتی زیر ۲۰ رأس گزارش کرده‌اند) است. تخریب زیستگاه، افزایش دام و سگ‌های گله، گسترش معادن و جاده‌کشی، یوزها را به مناطق کویری رانده که غذای اصلی آنها (قوچ و میش) در دسترس نیست و به شکار خرگوش محدود شده‌اند. راهکارهایی مانند کنترل گله‌ها، خرید پروانه‌های عرفی و توقف توسعه معادن ضروری است.

فوک خزری هم در حال انقراض است. جمعیت این گونه از حدود یک میلیون در اوایل دهه ۱۹۹۰ به ۱۰۳ هزار در سال ۲۰۰۷ و حدود ۶۰ هزار در حال حاضر کاهش یافته است. مرگ‌و‌میر اخیر این روند را تشدید کرده و شیب تند انقراض را نشان می‌دهد.

میش‌مرغ در خطر جدی انقراض است. بزرگ‌ترین پرنده پروازی ایران با جمعیت حدود ۲۰ رأس در دشت‌های بوکان، سقز و اطراف. تخم‌های این پرنده به دلیل حضور سگ‌های بلاصاحب در معرض خطر است. برنامه‌های حفاظتی، مانند خرید زمین‌های آشیانه‌سازی و همکاری کشاورزان محلی برای حفاظت از آشیانه‌ها، تا حدی موفق بوده است. اخیراً سه جوجه میش‌مرغ در انکوباتور متولد شده‌اند که می‌تواند پایه‌ای برای تکثیر در اسارت باشد.

گوزن زرد پارسی؛ این گونه در طبیعت تقریباً منقرض شده و تنها در مراکز تکثیر، مانند دز و کرخه، باقی مانده است. جمعیت وحشی آن احتمالاً بسیار اندک است و به دلیل بیماری‌هایی مانند مگس‌زدگی (تخم‌گذاری مگس در بدن حیوان)، آسیب شدیدی دیده‌اند. در حال حاضر، حدود ۳۵۰ گوزن زرد در هشت مرکز تکثیر ایران وجود دارد. در گذشته، جزیره اشک دریاچه ارومیه زیستگاه طبیعی این گونه بود، اما خشک شدن دریاچه و حمله شغال‌ها و پلنگ‌ها جمعیت آن را نابود کرد.

گور ایرانی؛ وضعیت این گونه در ۳۰ تا ۴۰ سال اخیر بهبود یافته و از انقراض نجات پیدا کرده است. در پارک ملی کویر، با تلاش‌هایی مانند مدیریت مهندس رضا شاه‌حسینی، برنامه‌های رهاسازی و معرفی مجدد موفقیت‌آمیز بوده و جمعیت آن احیا شده است. گزارش‌های اخیر، از جمله مورد گور مادر یزدی که به دلیل از دست دادن فرزندش عزادار بود، نشان‌دهنده اهمیت مطالعات رفتاری است.

ماهیان خاویاری خزر؛ هر پنج گونه ماهی خاویاری بومی خزر (شیپ، اوزون‌برون، قره‌برون، چالباش و تاسماهی ایرانی) در معرض انقراض هستند. کوچک‌ترین گونه، شیپ، عملاً منقرض شده و حتی برای تکثیر، ماده آن با نر پرورشی لقاح داده شده است. صید قاچاق و گیر افتادن در تورهای ترال، این گونه‌ها را به شدت تهدید می‌کند. خاویار طلایی، که زمانی به‌عنوان هدیه دولتی ارزشمند بود، اکنون به دلیل کاهش شدید جمعیت این ماهیان، نایاب شده است.

کوسه‌ها و گونه‌های دریایی؛ کوسه‌های خلیج فارس، به‌ویژه گونه‌های کوچک‌تر، نقش مهمی در پالایش اکوسیستم دریایی دارند. اما صید بی‌رویه برای تهیه باله و پودر ماهی، و حتی سرو گوشت کوسه در برخی رستوران‌های جنوب کشور، این گونه‌ها را در معرض خطر قرار داده است. صید ترال، علاوه بر کوسه‌ها، به لاک‌پشت‌های دریایی، دلفین‌ها و اسب‌های دریایی نیز آسیب می‌رساند. این صیدهای تصادفی (بای‌کچ) به دلیل فقدان نظارت کافی، خسارات زیادی به گونه‌های رأس زنجیره غذایی وارد کرده است. هرچند معاونت دریایی سازمان محیط‌زیست در مواردی مانند مرگ دلفین‌ها متخلفان را جریمه کرده، اما گستردگی خلیج فارس نظارت کامل را دشوار کرده است.

ماهیان آب‌های داخلی؛ گونه‌هایی مانند ماهی گورخری (آفانیوس) نیز در معرض تهدید هستند. این ماهی که زمانی در زاینده‌رود فراوان بود، اکنون به دلیل تغییرات اکوسیستم در خطر انقراض قرار دارد. وظیفه حفظ این گونه‌ها، که طی هزاران سال تکامل یافته‌اند، بر عهده ماست. حفاظت از محیط‌زیست نه‌تنها یک مسئولیت اخلاقی و عرفی، بلکه به اعتقاد برخی، وظیفه‌ای شرعی و مقدس است. همان‌طور که در جنگ برای حفظ خاک کشور تلاش کردیم، اکنون باید برای حفظ گونه‌های زیستی و منابع سرزمینی کوشش کنیم.

در حال حاضر، تعداد محیط‌بانان (حدود ۴۰ تا ۵۰ نفر در برخی پارک‌های ملی) برای جلوگیری از شکار غیرقانونی یا آتش‌سوزی کافی نیست. اما با مشارکت جامعه محلی، که اکوسیستم را متعلق به خود بداند، حفاظت مؤثرتر خواهد بود. نمونه موفق این رویکرد در پارک ملی گلستان دیده شده، جایی که مدیریت مهندس تیموری باعث شد برخی شکارچیان اسلحه را کنار بگذارند و به حفاظت کمک کنند. با این حال، تجربه‌های منفی نیز وجود داشته؛ در برخی مناطق، مشارکت بدون نظارت کافی به افزایش شکار غیرقانونی منجر شده است.

در ایران تلاش‌هایی برای احیای ببر و شیر انجام شد که به دلیل بیماری یا ناسازگاری، شکست خورد. اولویت باید با حفاظت از گونه‌های بومی باشد. نمونه موفق معرفی گونه، ماهی کفال خزر است که دو گونه آن از دریای سیاه در زمان اتحاد جماهیر شوروی وارد شد و در صید شیلاتی موفق بود، اما دو گونه دیگر از بین رفتند.

تخریب سرزمین و انقراض گونه‌ها در ایران ادامه دارد. فعالان محیط‌زیست و سازمان‌های مردم‌نهاد (NGOها) تلاش‌هایی برای کاهش این روند انجام داده‌اند. نمونه موفق، پویش مردمی میانکاله است که با اطلاع‌رسانی فردی به نام حرس منصوری، جلوی توسعه ناپایدار گرفته شد. این اولین بار بود که خواست مردمی منجر به لغو مجوز توسط هیئت وزیران شد. اما هنوز داده‌های دقیقی از میزان سرزمین و حیات‌وحش ازدست‌رفته وجود ندارد و نیاز به مطالعات جامع است. عصر ایران

عدالت زیست محیطی می تواند مانع فروپاشی دشت ها شود؟

محمد بهرامی

آب های زیرزمینی به عنوان یکی از منابع اصلی تامین آب برای کشاورزی در ایران، نقش حیاتی در تامین امنیت غذایی و حفظ محیط زیست دارند. این منابع، علاوه بر تامین آب برای کشاورزی، به تامین آب شرب و صنعت نیز کمک می کنند. با این حال، نبود یک سیاست مدون و راهبردی برای مدیریت این منابع، منجر به ضعف و افت سفره های آب زیرزمینی و بروز مشکلات زیست محیطی از جمله فرونشست زمین شده است. در چند سال گذشته، شرایط جوی نامساعد و وقوع خشک سالی های متناوب باعث افزایش نگرانی ها درباره آینده منابع آب زیرزمینی شده است. به ویژه در سال های اخیر، به دلیل خشک سالی های مداوم و رعایت نشدن عدالت در استفاده از این منابع، چالش های جدی تری ظهور یافته است.

مشکلات موجود: 1. کاهش سفره های آب زیرزمینی: برداشت های بی رویه و بدون کنترل از آب های زیرزمینی باعث کاهش سطح آب این سفره ها و در نهایت منجر به فرونشست زمین شده است. طبق گزارش های رسمی، بسیاری از دشت ها به ویژه در مناطق مرکزی و جنوبی کشور با کاهش قابل توجهی در سطح آب های زیرزمینی مواجه هستند. 2. رعایت نشدن عدالت: با وجود ممنوعیت صدور مجوز حفر چاه در برخی دشت ها، افرادی که قبلا مجوز دریافت کرده اند، به صورت نامحدود از آب های زیرزمینی برداشت می کنند. این وضعیت باعث نابرابری در دسترسی به منابع آبی بین کشاورزان همجوار می شود. کشاورزان فاقد چاه در همسایگی چاه های مجاز به دلیل عدم دسترسی به آب زیرزمینی، با مشکلات جدی در تامین آب مورد نیاز خود روبه رو هستند. این نابرابری نه تنها به افزایش تنش های اجتماعی بین کشاورزان منجر می شود، بلکه می تواند به بروز بحران های اقتصادی در مناطق مختلف نیز دامن بزند. 3. انحصار در استفاده از آب: دارندگان چاه های آب به طور غیرمنصفانه ای به عنوان مالک بلامنازع آب های زیرزمینی تلقی می شوند و این امر باعث می شود سایر کشاورزان در همسایگی آنها از این منابع محروم بمانند. با توجه به اینکه آب های زیرزمینی به عنوان منابع عمومی کشور شناخته می شود، باید به گونه ای مدیریت شود که حقوق تمامی کشاورزان در هر منطقه رعایت شود. انحصار در استفاده از این منابع می تواند به کاهش سطح اعتماد عمومی و افزایش نارضایتی های اجتماعی منجر شود که در نهایت به بروز بحران های اجتماعی خواهد انجامید.

راهکارهای پیشنهادی: 1. ایجاد قوانین مشخص: تدوین قوانین جدید و اصلاح قوانین موجود به منظور مدیریت عادلانه و پایدار منابع آب زیرزمینی، شامل تعیین سقف برداشت برای هر کشاورز، ضروری است. این قوانین باید به گونه ای طراحی شود که حقوق کشاورزان همجوار را نیز تضمین کنند. 2. توسعه سیستم های آبیاری بهینه: تشویق کشاورزان به استفاده از سیستم های آبیاری مدرن و بهینه سازی مصرف آب در کشاورزی می تواند کمک شایانی به کاهش برداشت های بی رویه و جلوگیری از کاهش سفره های آب زیرزمینی کند. سیستم های آبیاری قطره ای و زیرسطحی از جمله این راهکارها هستند که می توانند مصرف آب را به طور قابل توجهی کاهش دهند. همچنین، آموزش کشاورزان درباره اهمیت استفاده از تکنیک های نوین آبیاری می تواند به افزایش بهره وری آب و کاهش هزینه های تولید کمک کند. 3. مدیریت مشترک منابع: برگزاری جلسات مشورتی بین کشاورزان، مسئولان جهاد کشاورزی و وزارت نیرو می تواند به تبادل نظر و برنامه ریزی برای استفاده بهینه از آب های زیرزمینی منجر شود. 4. توسعه روش های پایدار: استفاده از تکنیک های نوین مانند جمع آوری آب باران و ذخیره سازی آن به منظور تامین نیازهای آبی کشاورزی می تواند یک راهکار موثر در کنار آب های زیرزمینی باشد. این تکنیک ها به ویژه در مناطقی که با کمبود آب مواجه هستند، می توانند به افزایش منابع آبی کمک کنند. به علاوه باید از ظرفیت های موجود در طبیعت مانند تالاب ها و ذخیره گاه های آب نیز به خوبی بهره برداری شود. 5. آموزش و آگاهی بخشی: برنامه های آموزشی برای کشاورزان در زمینه بهینه سازی مصرف آب و روش های پایدار می تواند نقش موثری در تغییر رفتار و کاهش فشار بر منابع آب زیرزمینی داشته باشد. آموزش های مستمر در زمینه کشاورزی پایدار و استفاده از تکنیک های نوین آبیاری می تواند به بهبود کیفیت و کمیت محصولات کشاورزی و کاهش مصرف آب منجر شود. همچنین، برگزاری کارگاه ها و سمینارها می تواند به تبادل تجربیات و اطلاعات بین کشاورزان کمک کند.

نتیجه گیری: مدیریت بهینه و عادلانه آب های زیرزمینی در کشاورزی نیازمند یک رویکرد جامع و مشارکتی است. با ایجاد قوانین شفاف و مشخص، توسعه سیستم های آبیاری بهینه و فراهم کردن شرایط مناسب برای استفاده مشترک از منابع، می توان به حفظ این منابع ارزشمند و تامین عدالت در استفاده از آنها کمک کرد. درنهایت، توجه به راهکارهای نوین و پایدار و آگاهی بخشی به کشاورزان می تواند نقش مهمی در بهبود وضعیت آب های زیرزمینی و کاهش مشکلات موجود ایفا کند. با توجه به چالش هایی جدی که در این حوزه وجود دارد، نیاز به همکاری بین نهادهای دولتی، کشاورزان و جوامع محلی احساس می شود تا با یک برنامه ریزی منسجم، به سوی آینده ای پایدار و عادلانه در استفاده از آب های زیرزمینی حرکت کنیم.شرق

آخرین یافته ها درباره یخچال علم کوه و گرمایش جهانی

علم کوه جدال گرما و یخ

علم کوه؛ واقع در مجموعه قلل کم نظیر و مرتفع تخت سلیمان در استان مازندران، تاج سر قله های کوهستان های ایران است. دلایل زیادی را می توان برای آن برشمرد. دومین قله مرتفع ایران، تنها یکی از ویژگی های بارز این مجموعه است. در مجموعه 86 قله بالای چهار هزار متر ایران در مجموعه تخت سلیمان واقع شده است، تازه اگر برآورد دقیقی از آن وجود داشته باشد. فنی ترین و سخت ترین مسیرهای سنگ نوردی و دیواره نوردی در ایران است. 14 زبانه کوچک و بزرگ یخچالی در این منطقه وجود داشته و تا حدودی دارد که میانگین سرعت حرکت سالانه زبانه یخچالی آن، دو الی سه متر در سال است. حداکثر گسترش زبانه یخچالی در آخرین دوره یخچالی در دامنه شمالی دوهزارو 800متری و در دامنه جنوبی سه هزارو صدمتری بوده است. زبانه فعلی پیشانی یخچالی در ارتفاع سه هزارو 700متری قرار گرفته است. به همه این دلایل بود که علم کوه، در منطقه تخت سلیمان با مساحتی بالغ بر چهارهزار و 77 هکتار در مصوبه شماره 222 مورخ 81/3/21 شورای عالی محیط زیست به مجموعه مناطق تحت مدیریت سازمان محیط زیست پیوست و ثبت ملی شد. گرمایش جهانی در روندهای داده های دمایی بسیاری از مناطق جهان مشاهده می شود. تاثیر این افزایش دما در سامانه های مختلف آب و هوایی انکارناپذیر است. شواهد محیطی نیز ازجمله آب شدن یخچال های قاره ای و کوهستانی، آن هم به شکل درخورتوجه و با سرعتی زیاد، نشان از اثرهای عمده پدیده گرمایش جهانی دارد. به دلیل کمبود و نبود پراکنش مناسب ایستگاه های هواشناسی در مناطق کوهستانی جهان و به ویژه در ایران، پایش روند دمای مناطق کوهستانی، عملا کاری دشوار است. هرچند در ایران نیز شرایط محیطی موجود، ازجمله ذوب پهنه های برفی و یخچال ها ، شواهد شاخصی از گرم شدن مناطق کوهستانی را به نمایش می گذارد.

میزان تغییرات آب و هوایی در مناطق کوهستانی از اهمیت درخورتوجهی برخوردار است؛ به ویژه به این دلیل که کوه ها به عنوان «نقاط داغ» آب وهوایی در نظر گرفته می شوند که در آن تغییرات می توانند آنچه را در جاهای دیگر اتفاق می افتد، پیش بینی یا تقویت کنند. از اواخر قرن 19، میانگین دمای زمین در حدود یک درجه سلسیوس افزایش داشته است. این روند پیوسته نبوده و تغییرات درخورتوجهی بین مناطق مختلف وجود دارد. در نواحی کوهستانی، بیشتر ایستگاه های اندازه گیری در دره ها و تعداد کمی در ارتفاع بالای 500 متر و تعداد بسیار کمتری در ارتفاعی بالاتر از دو هزارمتری واقع شده اند. با وجود این محدودیت ها، داده های در دسترس مناطق کوهستانی نشان می دهند که این مناطق خیلی سریع تر از میانگین جهانی در قرن گذشته گرم شده اند. گرمایش جهانی و تغییر آب وهوا، پیامدهای مهمی برای مناطق کوهستانی دارند که به شدت کالا و خدمات این مناطق را متاثر می کند. ازجمله می توان به اثرهای آن بر رژیم آب شناختی، زیست کره و مخاطره های طبیعی اشاره کرد. کاهش حجم رواناب سطحی، بی نظمی در رژیم آب دهی رودخانه ها، تاثیر بر تولید انرژی برق آبی، افزایش ارتفاع مرز برف، مهاجرت و انقراض گونه های گیاهی، افزایش فراوانی رخداد، ابعاد مخاطره های کوهستانی و... از جمله تبعات گرمایش جهانی در مناطق کوهستانی جهان است.

علم کوه

قله علم کوه در واقع بلندترین بخش های یک توده نفوذی گرانیتی هستند که با بریدن لایه های قدیمی تر از خود در میان آنها جایگزین شده است. سن این توده به دوره ترشیاری یعنی 63 تا دو میلیون سال قبل نسبت داده شده است. توده گرانیتی باتولیت مانند با قطر هفت کیلومتر، هاله دگرگونی به شعاع دو کیلومتر در سازندهای پیرامون خود پدید آورده است. جنس این توده عظیم آذرین «لوکوگرانیت ریزدانه غنی از کوارتز» است. لوکوگرانیت (Leucogranite) سنگی روشن است که تقریبا فاقد کانی های تیره رنگ است. این سنگ ها عموما در کوه زایی های ناشی از برخورد دو صفحه قاره ای شکل می گیرند. در کمربند کوه زایی آلپ-هیمالیا که البرز نیز جزئی از آن به حساب می آید، به وفور از این توده های لوکوگرانیتی دیده می شود. دیواره های عظیم و بلند این کوه، به دلیل سختی و استحکام سنگ آن، در برابر عوامل طبیعی از جمله فرسایش است. در نتیجه توده کوهستانی علم کوه یک باتولیت است که در نتیجه نفوذ در سازندهای اطراف شکل گرفته و جنس سنگ های آن از گرانیت است. جغرافیای این توده کوهستانی عظیم، هم تابع جنس سازند شکل دهنده اش و هم تابع ساخت زمین شناسی اش است.

گرمایش جهانی و علم کوه

نبود ایستگاه های هواشناسی در منطقه مهمی مانند علم کوه یکی از نقاط منفی عملکرد دستگاه های اجرائی متولی، مراکز تحقیقاتی و دانشگاهی در سال های اخیر بوده است. بی توجهی به تنها یخچال نیمه محتضر ایران و یکی از مهم ترین کانون های مهم کوهستانی کشور، متاسفانه سایه ای پررنگ در مطالعات یخچال شناسی، تغییر آب وهوا، ژئومورفولوژی یخچالی بر منطقه تابانده است؛ بنابراین نبود ایستگاه های هواشناسی حداقل با بازه قابل قبول سبب شده مطالعه در این زمینه ناکام بماند. با این حال برخی منابع جهانی مانند اطلاعات اداره ملی اقیانوسی و جوی (NOAA) و سازمان ملی هوانوردی و فضایی (NASA) تا حدودی می تواند این کاستی ها را جبران کند. مطالعه رفتار و روند نابهنجاری دمایی در 170 سال اخیر بر مبنای داده های نووا (NOAA) و براساس روش های سنجش از دور، نشان دهنده روند افزایشی دما در همه مناطق کوهستانی عمده ایران است. در منطقه کوهستانی شمال، روندها در همه ماه های سال افزایشی بوده است. نرخ بیشترین میزان افزایش دما در یک دهه برای ماه ژانویه برابر با0/1 درجه سلسیوس بوده است. میانگین نرخ افزایش دما در هر دهه طی دوره آماری برابر با 08/0 درجه سلسیوس بوده است. بیشترین ناهنجاری دمایی مثبت برای منطقه شمال مربوط به ماه مارس سال 2018 برابر با 4/2 درجه سلسیوس است. منبع آماری ناسا نیز بیانگر اتفاقاتی مشابه در منطقه کوهستانی البرز است. مطابق داده های بانک اطلاعاتی ناسا (NASA) روند و نابهنجاری دمایی در مناطق کوهستانی ایران به طور مشخصی در 143 سال اخیر افزایشی و شدت یافته بوده است. فصل زمستان از لحاظ روند دمایی بیشترین افزایش دما را میان فصول داشته است. روند نابهنجاری ها نشان دهنده افزایش بی رویه فراوانی نابهنجاری های مثبت در دوره بوده است. نکته درخورتوجه اینکه علاوه بر افزایش فراوانی در یک دهه اخیر، شدت نابهنجاری از رشد درخورتوجهی برخوردار بوده است.

روایت سردآب رود از گر مایش جهانی

سردآب، یکی از رودخانه هایی است که از توده کوهستانی علم کوه منشا می گیرد. اهمیت این رودخانه در این است که بخش بزرگی از دامنه شمالی علم کوه و مناطق برفی و یخچالی آن، در حوضه آبریز آن واقع شده است. با توجه به اینکه منطقه از شرایط نسبتا بکری برخوردار است، رفتار رژیم آب رودخانه می تواند گویای نقش شرایط جوی و تغییرات در بالادست آن باشد. اهمیت رودخانه ها و در اینجا رودخانه سردآب رود در این است که بیش از نیمی از آب شرب دنیا از رودخانه ها و منابع تغذیه رودخانه ای منشا می گیرند. سهم رواناب که مناطق کوهستانی به این رودخانه ها توزیع می کنند، درخور توجه است. محدوده آنها از 40 تا 95 درصد، بسته به منطقه تغییر می کند. روا ناب حوضه های آبریز کوهستان، عمدتا به وسیله بارش و دمای هوا کنترل می شود. حال آنکه تغییرها در مقادیر بارش هر دو مقادیر سالانه و فصلی رواناب را متاثر می کند، دما، رفتار فصلی رواناب را به واسطه تغییرات میزان بارش برف و ذوب برف کنترل می کند. افزایش دما معمولا منجر به روا ناب بیشتر در زمستان، ذوب برف زودهنگام بهاره و در نتیجه کاهش رواناب تابستانه می شود.

اما درباره رودخانه سردآب رود چه می دانیم و چه اطلاعاتی به ما می دهد. خوشبختانه پیشینه پایش و اندازه گیری آب دهی رودخانه سردآب رود به 1336 شمسی می رسد؛ یعنی اینکه تا سال 1402، ما فرصت مطالعه روی روند آب دهی این رودخانه را داریم؛ یعنی طول دوره ای 66ساله در اختیار ماست. بررسی روند آب دهی رودخانه سردآب رود به ما نشان می دهد که میزان آب دهی این رودخانه در ماه های سرد سال کاهشی و همچنین معنی دار است. این کاهش تا ماه های اسفند و فروردین نیز ادامه دارد. این مسئله ناشی از دو اتفاق است؛ یکی کاهش بارش در منطقه مورد مطالعه است. نکته مهم و جالب توجه، روند افزایشی دبی در ماه های ذوب یعنی اردیبهشت، خرداد و تیر است که البته در ماه دبی اوج، یعنی خرداد، این افزایش شامل آمار معنادار درخورتوجهی است. یکی از تاثیرهای مهم گرمایش جهانی بر یخچال های کوهستانی و در نتیجه آب دهی رودها، تاثیر بر رفتار رژیم آب دهی ماهانه است که این عمدتا ناشی از افزایش نرخ ذوب و عقب کشیده شدن دبی پیک به سمت فصل سرد سال یا ابتدای فصل ذوب است. در رودخانه سردآب رود با توجه به نقش یخچال و برف در تامین بخش مهمی از آب آن، دبی اوج ماهانه در شرایط بلندمدت در ماه خرداد اتفاق می افتد. مقایسه عدد روز دبی اوج در دوره آماری 66ساله با فقط میانگین 10 سال اخیر نشان دهنده عقب گردی یک هفته ای در آن است؛ هرچند در برخی سال ها، از جمله سال 1400، این مسئله تا دو هفته خود را نشان می دهد. با توجه به روندهای دمایی مورد مطالعه در مدت 170 سال اخیر که همگی نشان از افزایش دو درجه ای دما در طی دوره آماری داشته است و همچنین شواهد میدانی که نشان دهنده کاهش مشخص پهنه های یخچالی در منطقه علم کوه است؛ همچنین بررسی روند رودخانه سردآب رود به عنوان یکی از نشانگرهای مشخص محیطی که نمایانگر کاهش مشخص دبی در فصل سرد سال و همچنین افزایش دبی در فصل گرم و موسم ذوب است، می توان نتیجه گرفت که افزایش زودهنگام دما در ابتدای فصل ذوب و همچنین افزایش شدت گرمایش، منجر به تسریع و افزایش ذوب و همچنین تغییر یک هفته ای زمان دبی اوج از اواسط خرداد به اوایل ماه خرداد است.

شواهد محیطی مشخص است. داده های دمایی و پیامد آن برای رودخانه ، نشان از روند گرمایش جهانی و همچنین تاثیر مشخص آن بر کاهش وسعت پهنه های برفی و حجم و وسعت یخ یخچال های علم کوه دارد و تاثیر مستقیم این اتفاق در روند آب دهی رودخانه سردآب رود دیده می شود. کاهش حجم آب رودخانه سردآ ب رود که به طور مشخص از پهنه های برفی و یخچالی منطقه متاثر می شود، نقش مهمی در تامین منابع آب کشاورزی مناطق پایین دست از مزارع برنج کرانه جنوبی دریای کاسپین تا باغ های مناطق بالادست دارد. به هم خوردن رژیم آب دهی رودخانه سردآب رود، برآوردهای تامین آب بهنگام و موثر را در کشت و زرع منطقه نه تنها متاثر کرده، بلکه در آینده نه چندان دور با شدت بیشتری متاثر خواهد کرد.

مسئله دیگر این است که گرمایش جهانی و رابطه اش با یخچال علم کوه می تواند برای مناطق سکونت گاهی پایین دست ازجمله شهر کلاردشت خطرساز باشد، سیلاب های ناگهانی یخچال های کوهستانی، پدیده ای رایج در مناطق کوهستانی یخچالی جهان است که البته با توجه به ضعیف بودن زبانه های یخچالی در علم کوه، هرچند پتانسیل آن وجود دارد و برخی سیلاب های چند سال اخیر، نشان هایی از آن دارد، ولی در مجموع خطرزایی آن در مقایسه با موارد مشابه در هیمالیا و آلپ کمتر است. همه اینها فارغ از اختلالاتی است که در نظام اکوسیستم کوهستانی منطقه بر اثر تحولاتی در رژیم آب وهوایی منطقه بعد از ناپدیدشدن پهنه های برف و یخ به وجود خواهد آمد. علم کوه و یخچال هایش میراثی بوده و هستند که شاید گریزی به پایان سپیدی یخ هایش نباشد، اما آب، نه تنها میراث، بلکه ذات حیات است که نمی توان زدوده شدنش را نادیده گرفت. ما به آب زنده ایم و آب به کوه.شرق.مقایسه تغییرات میانگین دبی بلندمدت (دوره آماری 1336-1400) با مقادیر دبی سال 1400 رودخانه کلاردشت در طول سال زراعی